تله – iRunFar


اخیراً کمی به تمرین فکر می کنم. به طور خاص، من به تله‌هایی فکر کرده‌ام که در حین تمرین در آن‌ها می‌افتیم. انواع مختلفی دارد: دویدن بیش از حد، دویدن بیش از حد سخت، هرگز به اندازه کافی سخت دویدن، سوخت کم. اینها فقط چند نمونه هستند. من مطمئن هستم که لیست می تواند ادامه یابد.

برای من در دام ثبات گرفتارم. احتمالاً کمی عجیب به نظر می رسد. به خودی خود، سازگاری بد نیست. این در واقع یک چیز عالی است. من یک حامی بزرگ آن هستم. اما، مانند بسیاری از چیزها، می توان در آن افراط کرد. اجازه بده توضیح بدم

وقتی برای یک مسابقه تمرین می کنم، به مرور زمان چیزها را درست می کنم. من متغیری مانند مایل، زمان یا فوت عمودی صعود را انتخاب می کنم و حجم آن را از یک هفته به هفته دیگر افزایش می دهم. هرازگاهی یک قدم به عقب برمی‌دارم تا به بدنم اجازه ریکاوری بدهم، اما در بیشتر موارد، این یک حرکت مداوم و سربالایی است.

زک میلر در حال آسیاب کردن در سربالایی در برف.

سنگ زنی سربالایی. همه عکس ها از زک میلر.

روش هیچ انقلابی نیست. این چیزهای بسیار ابتدایی است – اگر بخواهید، کلاسی به نام Endurance Training 101. بنابراین، اگر روش محکم است، مشکل در کجاست؟ مشکل در اجرای آن است. هر بار که صدا را افزایش می‌دهم، نوار جدیدی را برای چیزی که به نظرم موفقیت‌آمیز است تعیین می‌کنم. به عنوان مثال، اگر روز دوشنبه 4000 فوت افزایش عمودی ثبت کنم، مغزم در تعریف آن به عنوان موفقیت مکیده می شود و می خواهد همین کار را (یا بیشتر) روز بعد انجام دهد.

گاهی اوقات فشار دادن برای این نوع سازگاری می تواند سازنده باشد. مواقع دیگر می تواند کاملاً مضر باشد. ترفند این است که بتوانید تعیین کنید بدن شما هر روز به چه چیزی نیاز دارد و آن را دنبال کنید، نه یک هدف (بیشتر) دلخواه. موضوع دنبال کردن مفاهیم است تا قوانین.

باعث می شود به کودکی ام فکر کنم. وقتی بچه بودم، زندگی قوانین زیادی داشت. و باور کنید من از پیروان آنها بودم. متأسفانه، احتمالاً مواقعی وجود داشت که من هدف را از دست دادم، لحظاتی که قوانین را بدون اینکه زیاد به هدف آنها فکر کنم، رعایت کردم. در آن زمان، این احتمالاً بدترین چیز نبود. به هر حال، بسیاری از قوانینی که ما در دوران نوجوانی تابع آن هستیم، توسط بزرگسالانی با نیت خوب ساخته شده است که می توانیم به آنها اعتماد کنیم.

سلفی زاک میلر در برف

نویسنده در شرایط برفی تمرین می کند.

و با این حال، نمی‌توانم فکر نکنم که اگر مفاهیم بیشتری در پشت قوانینی که به من آموزش داده شده بود به من آموزش داده می‌شد، بهتر بودم. بدون این درک، قوانین عمدتاً فقط فهرستی از بایدها و نبایدها هستند. بایدها و نبایدها مانند یک محدودیت احساس می شوند. درک مفاهیم مانند توانمندسازی است. به عبارت دیگر، اولی ما را به دام انداختن تهدید می کند در حالی که دومی ما را آزاد می کند.

در آموزش هم همینطور است. وقتی تنها کاری که انجام می‌دهم تعقیب اعداد دلخواه است که به من احساس موفقیت می‌کنند، به سادگی فهرستی از بایدها و نبایدها را دنبال می‌کنم. اگر اعداد گفته شده توسط شخصی که مفاهیم آموزشی مناسب را درک می کند تجویز می شود، ممکن است حق داشته باشم آنها را دنبال کنم. اما، اگر ریشه در مفاهیم مستحکم نداشته باشند، من می‌توانم وقتم را تلف کنم، درست مانند پیروی کورکورانه از یک قانون غیرمولد.

بنابراین، ترفند هم در تربیت و هم در زندگی، درک مفاهیم است. مفاهیم دلیلی برای اعمال ما ارائه می دهند. مطمئنا، قوانین می توانند راهنمایی کنند، اما این راهنمایی تنها زمانی مفید است که ریشه در مفاهیم محکم داشته باشد. بنابراین دفعه بعد که یک برنامه تمرینی تنظیم می کنید یا برای دویدن از در بیرون می روید، لحظه ای بایستید و فکر کنید. از خود بپرسید: «چرا این کار را انجام می دهم؟ قصد من چیست؟ و آیا این به من کمک می کند تا به آنجا برسم؟»

برای نظرات تماس بگیرید

  • آیا در تمرینات خود با اعداد دلخواه زیاد گرفتار می شوید؟
  • یا فکر می کنید در دیدن تصویر بزرگتر بسیار خوب هستید؟
مسیرهایی در برف تازه، با درختان پوشیده از برف زیبا در پس‌زمینه.

زمین تمرین زمستانی زک میلر.