“], “filter”: { “nextExceptions”: “img, blockquote, div”, “nextContainsExceptions”: “img, blockquote, a.btn, ao-button”} }”>
وقتی >”,”name”:”in-content-cta”,”type”:”link”}}”>برای Outside+ ثبت نام کنید، به همه چیزهایی که منتشر می کنیم دسترسی پیدا کنید.
من قبلاً به دنبال نتایج مسابقه می دویدم. نه برای تناسب اندام و البته نه برای سرگرمی.
ابتدا باید توضیح دهم: من یک حرفه ای نبودم. من حتی آنقدر سریع هم نبودم. من مثل خودم رفتار کردم و تمریناتم را بر همه چیز ترجیح دادم. صحنه مسابقات تریل محلی در زادگاه من، مینیاپولیس، یک دهه پیش میوه های کم آویزان بود، و من برای برنده شدن یا روی سکو در آن مسابقات با فداکاری بدون شادی تمرین کردم.
من قبلاً دعوتها را برای دویدن با یک دوست یا گروه رد میکردم، اگر به این معنی بود که باید یک برنامه آموزشی را که از قبل نوشته شده بود تنظیم کنم. وقتی با دیگران می دویدم، اغلب مسافت پیموده شده را قبل یا بعد از آن اضافه می کردم.
یک بار، پس از یک دویدن کوتاه در مهمانی مجردی یکی از دوستانم، برای دویدن در تپههای از پیش تجویز شده از پشت فرو رفتم، و برای انجام آنها مخفیانه راه افتادم زیرا توضیح دادن کاری که انجام میدادم ناخوشایند بود و نادیده گرفتن آن غیرقابل تصور بود. (معلوم شد که ناپدید شدن برای دویدن دورتر بدون هشدار، از نظر دوستان من کمی عجیب و غریب بود.)
من عادت داشتم در مورد مسافت و نقطه وسواس فکر کنم. منظورم فقط این نیست که میخواستم به اهداف روزانه و هفتگی برسم – منظورم این است که در اطراف پارکینگ سرپایی میدویدم تا مطمئن شوم که 20 مایل روی نقطه میزنم. منظورم این است که دقیقاً یاد گرفتم که در هنگام آپلود کردن آن، چقدر باید بیش از “.0” بدوم تا از “.99” وحشتناک اجتناب کنم. (در سونتو من 0.02 بود؛ اپل واچ من 0.08؛ سولئوس من 0.23 بود.) یک بار، وقتی یک دوچرخه سواری آپلود کردم و ارتفاع 4999 فوتی را گزارش داد، تقریباً تلفنم را از پنجره پرت کردم.
مطالب مرتبط: چگونه ساعت شما می تواند به رشد شما آسیب برساند (یا به شما کمک کند).
گاهی اوقات برای دویدن کمی کابوس می شوم. یک بار، دوستی که از خارج از شهر بازدید می کرد، می خواست 5 مایل بدود. اما من می خواستم 10 بدم، بنابراین به او گفتم که 5 می دویم، سپس او را روی یک حلقه 10 مایلی بدون امتیاز نجات بردم. (نزدیک به پایان به نشانه اعتراض شروع به راه رفتن کرد. فکر می کنم ما هنوز با هم دوست هستیم – او اجازه داد چند سال بعد در عروسی اش صحبت کنم.)
در زمان دیگری، همان دوست و من به قصد اینکه روز بعد از کوه عقاب – بالاترین نقطه ایالت – در ساحل شمالی مینه سوتا کمپ بزنیم. اما باران آمد، چادرمان چکید و خیس شده بودیم، میلرزیدیم و در شرایطی نبودیم که فرار کنیم. به هر حال مجبورش کردم با من این کار را بکند. وقتی به بالای آن رسیدیم، کاملاً جوراب شده بود، منظره معروف را یک صفحه سفید ابری پوشانده بود. (شاید این یک قدم خیلی دور بود – او به عروسی من نیامد.)
برای چندین سال، هر قدمی که میدویدم، چه تمرینی یا ریکاوری، در پی بهبود بود. شاید من در مسیر طرد شدن توسط خانواده و دوستانم بوده ام. اما جایی در امتداد خط، از آن خارج شدم.
چگونه؟
از قضا، بزرگترین چیزی که دیدگاه من را تغییر داد، حرکت به یک شهر متوسط با پشتوانه کوههای دیدنی که مملو از مسیرهای پیادهروی بود – برای تمرین بسیار جدی، روی کاغذ، مناسب بود. اما اثر معکوس داشت.
من به آنجا نقل مکان کردم تا برای یک برند کفش دویدن کار کنم. شما فکر می کنید زندگی و نفس کشیدن در دویدن تمام روز، هر روز، به اشتیاق من برای آن دامن می زند. شما اشتباه می کنید، هر چند. چالشها بزرگتر شدند – و دیدگاه من با آنها گستردهتر شد.
وقتی به سانتا باربارا رسیدم، خودم را در حال تبدیل شدن به یک ورزشکار کوهستانی فوقالعاده در مسیرهای چالشبرانگیز که تقریباً به معنای واقعی کلمه از در پشتی من بودند، تصور کردم. اما من به سرعت متوجه شدم که، مرد، این مسیرها هستند واقعا چالش برانگیز. من داشتم قبلا نوشته شده در مورد اینکه دویدن در کوه های سانتا ینز چقدر می تواند دشوار باشد.
آن زمین دراماتیک خود را برای روزهای حماسی با مناظر باورنکردنی آماده کرد. سیستم مسیرهای جلویی و عقبنشینی برای برخی از پیوندهای آبخیز ساخته شده است. اما همه چیز بسیار شیب دار بود. و آهسته حرکت می کند. و گرم و آفتابی. (من یک زنجبیل اهل غرب میانه بالا هستم.) شرایط بهبودی را سخت تر کرد، بنابراین تلاش برای رسیدن به اهداف مسافت پیموده شده در خارج از کشور بسیار دشوار شد. طبیعی بود که چهار یا پنج ساعت بیرون از خانه باشید، چند قله را علامت گذاری کنید و کمتر از 20 مایل برای نشان دادن آن داشته باشید.
اگر شما از آن دسته افرادی هستید که جلوی خانه خود می دوید تا مطمئن شوید که مسافت پیموده شده را دقیق طی کرده اید.
بنابراین من یک انتخاب داشتم: میتوانستم حتی بیشتر از زمان آزاد و انرژی خود استفاده کنم تا مطمئن شوم که به روشهای تمرینی قدیمیام پایبند هستم. یا، می توانستم دستم را شل کنم. (مخصوصاً از آنجایی که اصلاً به یک ورزشکار حرفه ای نزدیک نمی شدم.) در یک لحظه نادر از وضوح، متوجه شدم – اگر سرگرم نمی شوم، چه فایده ای دارد؟
مطالب مرتبط: ماجراجویی: ساده شده
بنابراین من سازگار شدم. یک آخر هفته، یک دویدن را نه بر اساس مسافت پیموده شده، بلکه بر اساس برچسب گذاری یک قله برنامه ریزی کردم. آخر هفته بعد، برای زیباترین نقشه Strava، یک دو قله را برنامه ریزی کردم، سپس یکی با دو به علاوه یک زین. مسافت پیموده شده همیشه زیاد نبود، اما این روزهای طولانی بود. من حتی یک سفر سه نفره را آغاز کردم تا سه قله برجسته کشور را در یک حرکت به هم وصل کنم – و وقتی از مسیر خارج شدیم عصبانی نشدم، بوتههای بلوط سمی را رد کردیم و به طرز خطرناکی نزدیک بودیم که آب تمام شود. برای نزدیک به پنج ساعت مشکل؟ 15 مایل به خوبی به دست آورده است.
ماجراجویی را در آغوش گرفتم – زمان روی پاهایم، خلأ وسیع جنگل ملی لوس پادرس، تعریف “حماسه” به عنوان چیزی غیر از طولانی و سریع، و احساس بسیار واقعی خطر در کشور عقب مانده. من کاملاً یاد نگرفتم که بایستم و گل رز را بو کنم، اما یاد گرفتم که از دویدن با دوستان لذت ببرم، مخصوصاً وقتی یکی از آنها ایده عجیبی در مورد دویدن آهسته از طریق چراغ جلو در شب، یا اتصال نقطه A به نقطه B از طریق خط الراس داشت. مسافت پیموده شده لعنتی
اگر من سرگرم نیستم، چه فایده ای دارد؟
چیزهای دیگری نیز اتفاق افتاد: آن کنسرت کفش دویدن؟ خوب، هنوز هم یک کار میز 9 به 5 بود که می تواند در تمرین تاثیر بگذارد. و معلوم شد وقتی کارم حول محور دویدن می چرخید، می خواستم از وقت آزادم استفاده کنم تا کمی سرحال تر بمانم.
من هم کمی بزرگتر شدم. کمی بیشتر از قبل مجروح شدم. تلاش های سخت با سرعتی شروع شد که من زمانی آن را یک دوره بهبودی در نظر می گرفتم. برای دویدن تا جایی که ممکن بود، مسافت پیموده شده را پس گرفتم. این برای همه اتفاق میافتد، بنابراین خوب بود که به جای ایجاد بحران هویت، با یک چشمانداز جدید و یک زمین بازی جدید همزمان شد.
در روزهای پرمشغلهام، دوست داشتم ببینم زمانم بهبود مییابد، و دوست داشتم در موارد نادر برنده شوم. اما متوجه شدم که برای خوشبختی وابستگی به آن چیزها یا عدم تمایل به تعریف مجدد معنای «برنده شدن» و «بهبود» برای شما خطرناک است، زیرا یک آسیب دیدگی یا زمان قدیمی به این معنی است که در نهایت سرعت شما بالا خواهد رفت، شاید حتی پسرفت میتوانید اهداف خود را تنظیم کنید – برخی از افراد حتی زمانی که روابط عمومیشان پشت سرشان است با انگیزه رقابت در گروههای سنی باقی میمانند – یا میتوانید یاد بگیرید که از دویدن هر روز لذت ببرید، نه اینکه دویدن را وسیلهای برای رسیدن به هدفی ارزشمند بدانید.
من از سرعت ناراحت نیستم من فقط خوشحالم که آنجا هستم.
سفرهای ما برای بهبود هرگز متوقف نمیشوند، اما میتوانیم چیزهایی را برای بهبود پیدا کنیم به غیر از سرعتی که در یک مسافت معین دویدهایم. در مورد من، مهارت های ناوبری، هیدراتاسیون و تغذیه و دفعات استفاده مجدد از ضد آفتاب را بهبود بخشیدم. روحیه ام را هم بهتر کردم. شاید به اندازه یک روابط عمومی 50 مایلی جذاب نباشد، اما چیزی است که باید کلاهم را روی آن آویزان کنم.
من تثبیت نهنگ سفید در نتایج آتی را با لذت روزانه مبادله کرده ام. فکر میکنم هر دو در جای خودشان نجیب هستند، و از رویکرد قدیمیام پشیمان نیستم، اما میدانم که اکنون برای من کارساز نیست. این روزها، من سعی میکنم از دویدن لذت ببرم، نه اینکه از «دویدن» لذت ببرم، همانطور که برندن لئونارد آن را ابداع کرد.
وقتی الان میدوید، میایستم و دستهایم را روی باسنم میگذارم، مثل همه آن عکسهای بازاریابی که میبینید. اگر کسی بخواهد عکس دسته جمعی بگیرد، چشمانم را نمی چرخانم. (خب، خواهم کرد، اما اعتراض شفاهی هم نمی کنم.) تمام سگ های بسیار خوبی را که با آنها روبرو می شوم نوازش خواهم کرد. وقتی دعوت شدم با مردم می دوم. بعد از آن قهوه میخورم، حتی اگر به این معنی باشد که به دلیل محدودیتهای زمانی، چند مایل فاصله خود را کاهش دهیم. من از سرعت ناراحت نیستم من فقط خوشحالم که آنجا هستم.
من هنوز هم گاهی اوقات جلوی خانه ام به این طرف و آن طرف می دوم تا مسافت پیموده شده را مسافت پیموده کنم. این یکی از عادتهایی است که باید از انگشتان چسبناک و پوشیده از GU من جدا کنید.
مطالب مرتبط: چگونه شادی بیشتری در دویدن پیدا کنیم