“], “filter”: { “nextExceptions”: “img, blockquote, div”, “nextContainsExceptions”: “img, blockquote, a.btn, ao-button”} }”>
وقتی >”,”name”:”in-content-cta”,”type”:”link”}}”>برای Outside+ ثبت نام کنید، به همه چیزهایی که منتشر می کنیم دسترسی پیدا کنید.
در تابستان 2019، توماس کوئینونز، هنرمند مستقر در پورتلند، مهندس تضمین کیفیت برای برنامه نقشه برداری با GPS سوار شویدو دوچرخه سوار مشتاق مسافت های طولانی، در حال انجام یک سفر هفت روزه دوچرخه سواری بود که حدود 360 مایل از کشور بیابانی دورافتاده در اورگان جنوبی، نه چندان دور از مرز نوادا را پوشش می داد.
سفر او با ناکامیهای معمولی تصادفی و لحظات ترسناکی که ماجراجو را آزار میدهد، همراه بود. کفش هایش را گم کرده بود و سوار بر یک جفت صندل بستر بود. او یک شب در بیرون چادرش صدای غرغر آهسته ای شنیده بود – یک شیر کوهستانی – و تنها دفاعش را در دست گرفت، یک چاقوی کوچک با تیغه ثابت. منبع آب او گاهی نامشخص بود. اما آن لحظات لطف غیرمنتظره ای نیز وجود داشته است: زن و شوهری در کنار جاده ای خاکی پارک کرده بودند که پیشنهاد دادند ناهار خود را با هم تقسیم کنند. یا مردی در وانت که در کنار کوئینونز ایستاد و از او درباره صندلهایش سؤال کرد. کوئینونز به یاد میآورد: «او میگفت: «هی دوچرخهسواری کوهستانی انجام میدهی، خوب!» “سپس گفت، “اینجا، یک آبجو بخور!” و من فکر کردم، ساعت ده صبح است، اما مطمئنا، یک آبجوی خوب در اوایل روز.»
در روز ماقبل آخر سفر، او سوار بر مسیری پر از گرد و غبار بود که به چیزی رسید که در ابتدا فکر می کرد گاوی بود که روی زمین پخش شده بود. معلوم شد مردی است که در کف صحرا از هوشیاری خارج میشود. مرد به وضوح کم آب شده بود. کوئینونز تصور می کرد که ممکن است دیابتی باشد. او سعی کرد مقداری آب به او بدهد، اما موفقیت چندانی نداشت. در بررسی گذرا از محل کمپینگ مرد در نزدیکی، یک تپانچه در یک روبالشی پیدا شد. او میگوید: «ذهن من به مکانهای بسیار تاریک رفت. “مثلا، آیا این یک معامله مواد مخدر بد شد؟”
کوئینونز که به عنوان یک داوطلب در یک گروه جستجو و نجات کمی آموزش دیده بود، سعی کرد به طور منطقی گزینه های خود را غربال کند. نزدیکترین جاده آسفالت شده با دوچرخه سواری خوبی فاصله داشت. او به امید زودگذر برای دریافت سیگنال به بالا رفتن از یک خط الراس نزدیک فکر کرد، اما فکر کرد که آیا صندل هایش می توانند این کار را انجام دهند (او همچنین صدای مار زنگی فراوانی را شنیده بود). او به این فکر کرد که سعی کند هر چیزی را که در افق غبار برافراشته بود، پایین بیاورد، اما معلوم شد که آنها فقط گاو هستند. در نهایت، او تصمیم گرفت تا یک SOS – اولین موردش – را در ردیاب مکان SPOT خود ارسال کند. او میگوید: «من واقعاً نمیدانستم چه انتظاری داشته باشم. من از تجربه میدانستم که وقتی SPOT باید اعلان ارسال کند، ممکن است 20 دقیقه طول بکشد.
در آن روز، سرنوشت یک شبکه مناسب از مدارهای زمین سنکرون، واکنش اضطراری زمینی، و یک دوچرخهسوار مخصوصاً آماده را ایجاد کرد و یک آمبولانس در عرض یک ساعت رسید. همانطور که کوئینونز بعداً متوجه شد، مردی که جان او را نجات داد، گرگ راندولف، یک تکنسین 72 ساله بازنشسته گارد ملی هوایی و کاوشگر مشتاق منطقه بود که جیپش در سوراخی در بستر خشک نهر گیر کرده بود. او پنج روز در صحرا بود. غذا و آب نداشت و در واقع دیابتی بود و دارو نداشت و در مراحل اولیه کما بود. کوئینونز میگوید علیرغم همه عجیب بودن این موقعیت – «این یک سناریوی بعید است که با شخصی در وسط راه دراز کشیده باشد» – او هرگز در مورد کاری که انجام خواهد داد شک نداشت. هیچ تردیدی وجود نداشت، باید کاری انجام می دادم. به معنای واقعی کلمه هیچ کس دیگری در اینجا وجود ندارد که این مرد را پیدا کند.» او می گوید. “در 24 ساعت آینده، او تند و تیز خواهد شد – بازوها او را خواهند خورد.”
کوئینونز که در طول سفرش کمکهای کمی دریافت کرده بود، آن را با علاقه پرداخت کرد.
به احتمال زیاد، اگر زمانی را در بیابان گذراندهاید، شما نیز این حرکات مهربانی را از جانب غریبهها تجربه کردهاید، یا خودتان به آنها میپردازید – حتی اگر هیچ چیز به اندازه کمکهای کوئینونز نبود. بهعنوان یک دوچرخهسوار مشتاق و باسابقه، همیشه از این موضوع شگفتزده بودهام که وقتی با مشکلی مکانیکی مواجه شدهام، یا صرفاً در کنار جاده مستقر شدهام تا تلفنم را به تنهایی یا حتی در یک گروه چک کنم، دوچرخهسوار دیگری که در حال عبور است تقریباً به ناچار از شما سؤال میکند. : “خوبی؟”
یک بار، در مارین کانتی کالیفرنیا، در یک منطقه نسبتاً دورافتاده در حال دوچرخهسواری بودم که یک لاستیک پنچر کردم. متوجه شدم که به طرز احمقانه ای فراموش کرده ام که وسایل و لوله هایم را بسته بندی کنم. تلفن همراه من صفر میله را نشان می داد. اما به زودی، زنی سوار یک پیکاپ قدیمی فورد شد. “شما به کمک احتیاج دارید؟” او به من اشاره کرد که دوچرخه ام را به عقب بیندازم و مرا به نزدیک ترین شهر برد. بعداً متوجه شدم که نمیتوانم آخرین باری را که از یک غریبه سوار شده بودم، به یاد بیاورم. در واقع، ممکن است اولین بوده باشد. معلوم شد که این زن اهل دانمارک بود و من به یاد آوردم که فکر می کردم آیا این رفتار در آنجا رایج تر است؟
جاناتان پورکیس جامعه شناس در کتاب خود خاطرنشان می کند که سوارکاری یکی از آن چیزهاست رانندگی با غریبه هافرض میشود که منسوخ شده است، که با گزارشهای هیجانانگیز خشونت در بزرگراهها، به اصطلاح «فرهنگ دادخواهی»، و همچنین رفتار نئولیبرالیسم، که پورکیس مینویسد، «حمایت از نگرشهای فردگرایانه و مصرفمحور نسبت به مشکلات اجتماعی» از بین رفته است. زوج سیاره تنها، آن کتاب مقدس اصلی دنباله هیپی ها، اکنون موارد سلب مسئولیت را پست می کند: «هیچ هایک هرگز کاملاً ایمن نیست و ما واقعاً نمی توانیم آن را توصیه کنیم». در واقع، در این دنیا بسیار کم است به طور کامل بی خطر. برای آن راننده پیکاپ، من ممکن است منادی خشونت بوده باشم. از نظر آماری کمتر، او ممکن است یک قاتل سریالی با فتیش برای لیکرا باشد. هر دوی ما در آن لحظه توافق کردیم که این افکار را کنار بگذاریم و درگیر چیزی شویم که پورگیس به نقل از فیلسوف فرانسوی ژان بودریار آن را «قدرت هدیه بدون بازگشت» مینامد.
چه چیزی در بیرون و در طبیعت وجود دارد که به نظر می رسد مردم را وادار می کند که بخواهند کمک کنند؟ اولین و شاید واضح ترین توضیح این است که در طبیعت ممکن است هیچ کمک دیگری وجود نداشته باشد. در آنچه روانشناسان آن را «تواسط مسئولیت» یا «تأثیر تماشاگر» مینامند، هرچه تعداد افرادی که در حضور کسی هستند که نیاز به کمک دارند بیشتر باشد، احتمال کمتری دارد که هر یک از آن افراد واقعاً آن را ارائه دهند. آنها ممکن است فکر کنند دیگران کمک خواهند کرد، ممکن است مطمئن نباشند که چه کاری باید انجام دهند، یا اینکه صرفاً این واقعیت که دیگران کاری انجام نمی دهند، سرنخ الگوسازی را برای آنها فراهم می کند تا کاری انجام ندهند. وقتی کوئینونز راندولف را پیدا کرد، هیچ تماشاچی وجود نداشت. او به من گفت: «اگر این مرد را در مرکز شهر پورتلند، جایی که بیخانمانهای زیادی در آن زندگی میکنند، دیده بودم، احتمالاً چشمم به هم نمیخورد. “چون من همیشه آن را می بینم.”
اما ایده دیگری که مورد توجه تحقیقاتی فزاینده ای قرار گرفته است این است که چیزی در مورد خود طبیعت وجود دارد که به نظر می رسد آنچه را که روانشناسان نگرش های “محققانه” می نامند ترویج می کند. به عنوان یک مقاله 2021 که در مجله روانشناسی محیطی نشان می دهد، قرار گرفتن در معرض طبیعت می تواند احساس تعالی را ایجاد کند – احساس ارتباط با افراد دیگر، با دنیای اطراف شما، و کیهان. نویسندگان می نویسند: «تجربه تعالی با تمرکز کمتر بر خود به عنوان فردی متمایز و منحصر به فرد مهم همراه است، در حالی که همزمان تمرکز بر موجودات خارج از خود، از جمله طبیعت و سایر افراد که لزوماً بخشی از اجتماعی فوری فرد نیستند، افزایش می یابد. گروه ها.” در آن مطالعه، محققان با افراد در یک پارکینگ، قبل یا بعد از پیادهروی، مصاحبه کردند. در ازای آن، به آنها این فرصت داده شد که یک نقاشی برای یک iPad وارد کنند یا کمک مالی کوچکی به امور خیریه بدهند. مردم تمایل بیشتری به اهدای کمک داشتند بعد از نسبت به قبل پیاده روی کردند یک استثنا وجود داشت که در آن کمک های خیریه کاهش یافت: زمانی که از افراد در یک مطالعه جداگانه خواسته شد ابتدا درباره زمانی بنویسند که احساس می کنند از دیگران متمایز هستند.
این یافته ها در جاهای دیگر نیز تکرار شده است. که در مطالعه دیگری، افرادی که یک کلیپ پنج دقیقه ای از سیاره زمین در یک بازی اقتصادی تجربی سخاوتمندتر بودند. در مطالعه ای دیگر، افرادی که به درختان بلند خیره می شوند، نسبت به افرادی که به یک ساختمان بلند نگاه می کنند، بیشتر کمک می کنند. برای جمعبندی همه این آزمایشها: وقتی احساس میکنید از نظر کیهانی کوچک هستید – در مقابل یک دره وسیع یا در وسط یک جنگل ساکت ایستادهاید – به احتمال زیاد بزرگتر عمل میکنید.
نوع دوستی اغلب در روایات مربوط به انسان های موجود در طبیعت که دارای مفاهیم ممتازی از خودکفایی مرزی یا اتکا به نفس امرسونی هستند، کمرنگ می شود. اما اولین کاری که ثورو زمانی که برای ساخت کابین خود در آن رفت انجام داد والدن یک تبر از همسایهاش قرض گرفت و زمینی که آن را روی آن ساخت، متعلق به دوستش امرسون بود. خواندن کتاب هایی مثل این وسوسه انگیز است به وحشی به عنوان ادای احترام به فردگرایی خشن، اما با نگاهی دیگر، داستان کریستوفر مک کندلس داستانی است که مکرراً از بی شمار غریبه هایی که ملاقات می کند یا به آنها کمک می کند (آخرین فردی که دید به او یک جفت چکمه لاستیکی داد- و می خواستم بیشتر به او بدهم).
شاید بزرگترین تمرکز محبت از سوی غریبه ها در طبیعت این باشدجادوی دنباله دار” هر سال در مسیرهای آپالاچی و اقیانوس آرام کرست تجربه می شود. جاستین کویمن، معاون مدیر عملیات تریل در انجمن گذر تاج اقیانوس آرام (PCTA) میگوید: «جادوی مسیر، در ابتداییترین معنای آن – اعمال محبتآمیز تصادفی از سوی غریبهها – از زمانی که مردم شروع به پیادهروی در مسیر کردند، ادامه داشته است. “همه چیز از سوار شدن به شهر، پرداخت هزینه غذای کوهنوردی، ارائه مکانی برای اقامت به کسی.”
کوهنوردانی که به کوهنوردان کمک می کنند، با توجه به بحث های قبلی در مورد طبیعت و اجتماعی بودن، منطقی به نظر می رسد: زمانی که شما یکی از افراد نسبتا انگشت شماری هستید که در میانه تلاش برای پشت سر گذاشتن یک کار دشوار در چالش برانگیز بیابان هستید، مقاومت در برابر آن دشوار است. درخواست مستقیم کسی برای کمک اما در مورد بسیاری از افراد غیر کوهنوردی که در جادوی مسیر شرکت می کنند، چطور؟ کویمانز میگوید: «از آنچه در این مسیر دیدهام، به نظر میرسد قدردانی، احترام و تمایل بسیار واقعی برای حمایت از افرادی که در میانه یک تلاش بسیار سخت هستند وجود دارد.»
تروی گلاور، استاد مطالعات تفریحی و اوقات فراغت در دانشگاه واترلو کانادا، پدیده جادوی دنباله رو در مسیر آپالاچی را بررسی کرده است. یکی از موضوعاتی که او مدام در گزارشهای کوهنوردان تکرار میکرد، جدای از شگفتی دریافت آنچه او «مهربانی غیر هنجار» میخواند، حس تقریبا آرمانشهری از جامعه بود که در این مسیر پدیدار شد، حسی که اغلب به سختی میتوان آن را پشت سر گذاشت. گلوور خاطرنشان کرد که بسیاری از آن کوهنوردان سابق – که غالباً پس از راهپیمایی را تجربه میکردند – خود به فرشتههای مسیر تبدیل شدند. او میگوید: «قدردانی کوهنوردان برای دریافت جادوی مسیر، آنها را بر آن داشت تا به یک هنجار تثبیتشده در بالادست کمک کنند.»
با افزایش محبوبیت پیادهروی، از جمله در مسیر تاج اقیانوس آرام، رفتارهای کمکی تقریباً بیش از حد وجود داشته است که منجر به چالشهایی برای PCTA شده است. غذای بدون مراقبت، برای یکی، و خرس هایی که می آورد. اما گزارشهایی نیز از کمپهای بزرگ مستقر در مسیرهای پیادهروی وجود دارد – مجهز به صندلیهای چمنزار، دوشهای خورشیدی، غذا و نوشیدنی، و چیزی که کویمانز آن را «فضای مهمانی» مینامد. او میگوید: «این واقعاً میتواند محیط طبیعیتر و توسعه نیافتهای را که بسیاری از مردم برای تجربه آن بیرون میروند، کاهش دهد.» او میگوید که او در مورد «تکان دادن انگشت» محتاط است، اما این ایده وجود دارد: جادو را در جادوی دنبالهدار نگه دارید.
وقتی به طبیعت وحشی می رویم، آسیب پذیر می شویم. پورگیس در می نویسد: «در موقعیتی آسیب پذیر قرار گرفتن رانندگی با غریبه ها، “باعث می شود جور دیگری به دنیا نگاه کنید.” همچنین می تواند نحوه نگاه مردم به شما را تغییر دهد. اعتراف یا آشکار کردن آسیبپذیری میتواند بهترین را در دیگران نشان دهد. در کتاب او بهشتی که در جهنم ساخته شده استربکا سولنیت شرح می دهد که چگونه مردمی که در بلایای طبیعی زندگی می کنند، بر خلاف از هم پاشیدگی، در واقع به شدت دور هم جمع می شوند. او می نویسد: «در تعلیق نظم معمول و شکست اکثر سیستم ها، ما آزاد هستیم که به گونه ای دیگر زندگی کنیم و عمل کنیم.» به طور مشابه، در طبیعت، جایی که ما از داراییها، محیطها و هویتهای عادی خود محروم شدهایم، به نظر میرسد مایلیم که این مایل اضافی را برای کسی طی کنیم. از قضا این در طبیعت است که ما می توانیم چیزهای جدیدی در مورد بشریت بیاموزیم.