
این مقاله توسط هال والتر در مورد اولین مسابقه کفش برفی پسرش هریسون نوشته شده است. هریسون در طیف اوتیسم است و برای تیم های کراس کانتری و پیست کاستر کانتی بابکتز می دود.
هریسون والتر – The Blur – هرگز حتی کفشهای برفی نپوشیده بود، اما وقتی مربی کالج کوهستان کلرادو، دارن برونگارت تماس گرفت و از او پرسید که آیا ممکن است در مسابقه کفش برفی 5K قهرمانی دبیرستان ملی شرکت کند، من گفتم با او صحبت خواهم کرد. CMC میزبان این رویداد در مسیرهای پردیس Leadville است، و هریسون، که در طیف اوتیسم قرار دارد، سال آینده برای کالج در حال اجرا است.
البته هریسون گفت که میخواهد مسابقه کفشهای برفی را امتحان کند. بنابراین، زمانی که برنامهی پرمشغلهمان به پایان رسید، یک جفت کفش برفی مسابقهای قدیمیام را از آلونک بیرون آوردیم و بعدازظهر قبل از مسابقه، یک جلسه تمرین کوتاه روی برف انجام دادیم. به نظر میرسید که هریسون به خوبی به کفشهای برفی میرود، اگرچه 3.1 مایل در 10200 فوت بسیار بیشتر از یک تمرین یورتمه سواری است.
فکر کردم که اسکی های صحرایی ام را بردارم و فقط در حین مسابقه اسکی کنم و عکس بگیرم، بنابراین وسایل اسکی ام را هم داخل ماشین انداختم.

هریسون والتر عکس: پیتر ماکسیمو.
اولین چیزی که صبح روز بعد، هریسون قهوه اش را ریخت و به طور مجازی و به معنای واقعی کلمه با یک ذوب حماسی راهی مسابقات شد. در این مدت او شروع به سوال رفتن به مسابقه کرد. هر وقت به او اجازه می دادم در خانه بماند، از او می خواست که برود. بالاخره در میان هق هق و گریه او حرکت کردیم. چندین بار در مسیر طولانی به لیدویل توقف کردم تا بچرخم و سپس او اصرار کرد که ادامه دهد. به نظر می رسید او در حلقه ای از اضطراب گیر کرده بود، جایی که تمام منطق از پنجره بیرون می رود. من واقعاً می خواستم همه چیز را از بین ببرم اما متوجه شدم که اگر ماشین را بچرخانم اوضاع برای من بدتر می شود.
این زمانی تمام نشد که بیش از دو ساعت بعد به CMC رسیدیم، و نه زمانی که چکاین را انجام دادیم، کفشهای برفی او را بستیم و یک گرمآپ قبل از مسابقه انجام دادیم. او مدام از ما می خواست که به ماشین برگردیم و برویم.
چندین بار گفتم“باشه، اما ما تا اینجا پیش رفتیم و اگر وثیقه بدهید، ناامید خواهید شد.”
بعد می گفت “صبر کن، آیا باید آن را انجام دهم؟”
این یک شیب دشوار است. میتوانستم ارزش واقعی او را در مسابقه ببینم و میخواستم آن را تشویق کنم، اما آن پدری هم نیستم که فرزندش را مجبور به ورزش کند.
این کار ادامه داشت تا آخرین لحظه اضطراری دستشویی، درست 10 دقیقه قبل از شروع، که دیدم من کفش های برفی او را درآوردم، با کفش های اسکی روی یخ و پیاده رو با او به سمت سرویس بهداشتی کتابخانه CMC دویدم، و سپس به او کمک کردم کفش های برفی را بازگرداند. روی پاهایش در حالی که مسابقهدهندهها در خط شروع صف میکشیدند. همانطور که هریسون به آنها ملحق شد، چندین شرکت کننده دیگر به او اطمینان دادند که همه چیز درست می شود، اما او آرام نمی گرفت.
او هنوز فریاد می زد، “اوههههههههههههه! من برای این کار آماده نیستم!» وقتی دارن علامت رفتن داد و همه از جمله او با کفشهای برفیشان که صدایی شبیه گلهای از خرچنگهای بزرگ گوشهنشین روی برفهای انباشته شده بود به صدا در آمدند.

هریسون والتر عکس: پیتر ماکسیمو.
این مسابقه نه تنها شامل دبیرستان، بلکه شامل کالج ها و شهروندان شرکت کننده نیز بود. از آنجایی که هریسون هیچ آشنایی قبلی با مسابقات کفش برفی نداشت، من هیچ انتظاری نداشتم و به او گفته بودم که فقط سعی کند تفریح کند و برای این تجربه بدود. در جهت مخالف حلقه اول اسکی کردم و منتظر رد شدنش بودم. همانطور که انتظار می رفت، او جایی در وسط گروه بود. بعد از اینکه او از کنارش رفت، از مسیر دیگری اسکی کردم تا ببینم او در حال پایین آمدن از «معدن زباله» معروف در سیستم مسیر CMC است.
من نگاه کردم که رهبران برگشتند، و سپس مسابقه دهندگان بیشتری رفتند. در نهایت هریسون در قله ماین داپ ظاهر شد، آن را پایین آورد و چند متر آخر را تا پایان سربالایی طی کرد. به نظر می رسید از زمانی که برای اولین بار او را دیدم چند جا را از دست داده بود. او بعداً به من گفت که یک کفشک برفی جدا شد و او ایستاد تا آن را با کمک یک دونده دیگر تعمیر کند.
من اسکی کردم و مربی دارن به شوخی تماشاگران را تشویق کرد که انگار در مسابقه هستم. یک نفر فریاد زد “برو مربی کاستر!!!” درست در نزدیکی خط پایان توقف کردم تا به شوخی هوا را نفس بکشم. من در واقع گاز گرفتم، اما نه از اسکی. تسکین کمیک مرا به واقعیت و زیبایی این روز درخشان ژانویه، آسمان آبی، درختان کاج سبز و برف سفید خالص بازگرداند.

هال والتر عکس: پیتر ماکسیمو.
من اغلب به هریسون گفته ام که رفتن به کالج برای او یک شروع تازه است. در حالی که بسیاری از مردم از دوران پیش دبستانی شاهد شیطنت های افسانه ای او در مدرسه کاستر کانتی بوده اند، هیچ کس در CMC این کار را نکرده است. این فرصتی است برای اولین برداشت ها تا به معنای واقعی کلمه یک “او جدید” ایجاد کند. تعجب کردم که آیا یک حضور در مسابقه کفشهای برفی ممکن است این فرصت را از بین ببرد، اما همانطور که به اطراف نگاه میکردم، The Blur را روی میز غذا دیدم که با بچههای دیگر کلوچهها را میخورد و شکلات داغ مینوشید. به نظر می رسید که او دقیقاً جا افتاده است.
در سفر طولانی به خانه، زمان زیادی برای صحبت در مورد رویدادهای روز داشتیم. او از مسابقه کفش های برفی لذت برد و خوشحال بود که در آن وثیقه نگرفت. او همچنین نگران بود که خود را ضعیف به مربی دارن و سایر اعضای تیم جدیدش نشان دهد.
این یک لحظه نادر از خود انعکاس و مالکیت برای The Blur بود. او برای مدت طولانی واقعاً ساکت بود و سپس لحظه آبخیز فرا رسید: “من دیگر قرار نیست چنین کارهایی را انجام دهم. قول میدهم.”
ناگهان به یاد آوردم که واقعاً میخواهم از طریق The Blur چه کاری انجام دهم. این چیزی بیش از دویدن یا مسابقه کفش برفی است. این در مورد استفاده از این تجربیات برای یادگیری و رشد است. این فراتر از غلبه بر یک چالش فیزیکی است – در مورد شکست دادن آن داستان های خطرناک منفی و ساختگی در ذهن شماست. اگر هریسون می تواند، من هم می توانم. و شما هم می توانید. درس های زندگی لطفا به اشتراک بگذارید!
هریسون مسابقه 5K را در 38:04 به پایان رساند. برای نتایج کامل و عکس ها، مقاله پس از مسابقه را بخوانید.
درباره هریسون و هال:
نام مستعار هریسون “The Blur” به خط خاکستری بین واقعیت او و واقعیت ما اشاره دارد. هریسون چندین مقاله برای ATRA نوشته است، از جمله دویدن چه معنایی برای من دارد: از طریق چشمان یک نوجوان 15 ساله مبتلا به اوتیسم و رستگاری مسابقه هریسون والتر. هال یک دونده طولانی مدت، مسابقهدهنده و مربی است که چندین کتاب از جمله داستان های Burro را بسته بندی کنید، داستان های وحشی بورو، تحمل، و شیب کامل بوگی.