دوندگان تریل میدوست بالا – UMTR در حال ایجاد تفاوت!


مردم دنباله رو عاشق مسیرهای ما هستند. سپتامبر گذشته، خدمه ای دلچسب به ساحل شمالی سفر کردند تا به کار در بخش مهمی از مسیر کمک کنند. عضو UMTR و دونده شگفت انگیز تریل استف هاف به رهبری این خدمه کمک کرد و می خواست تجربه خود را در آخر هفته به اشتراک بگذارد.

“چیزی در درون من وجود دارد که با رانندگی به سمت شمال از کنار دو بندرگاه تغییر می کند.” یکی از داوطلبان روز اول این را به من گفت و من نتوانستم بیشتر موافق باشم. همین‌طور که اینجا نشسته‌ام و تایپ می‌کنم و به روال کار، زندگی و خانواده‌ام برگشته‌ام، دلم می‌خواهد به شمال برگردم. اشتباه نکنید، من خانواده ام را دوست دارم، اما رضایت و رضایتی که از کار کردن در مسیر به دست می‌آورم با هیچ کار دیگری که انجام می‌دهم قابل مقایسه نیست.

من در ماه آوریل از طریق برنامه ای که مسیر عصر یخبندان اجرا می کند، آموزش رهبر خدمه داوطلب را پشت سر گذاشتم. من هیجان زده بودم که در تابستان امسال روی پروژه “خودم” در مسیر پیاده روی برتر کار کنم. در ماه اوت با تامر، مدیر عملیات تریل برای مسیر پیاده‌روی برتر ملاقات کردم تا در مورد یک پروژه بالقوه صحبت کنم. ما در سایت Crow Creek ملاقات کردیم، جایی که در فوریه 2018، آنها یک پل کاملاً جدید را قرار داده بودند. مسیرهای پل و مجموعه جدیدی از پله ها باید ساخته می شد و مسیر باید تغییر مسیر داد. من و تامر در مورد احتمالات بحث کردیم و به یک برنامه رسیدیم.

روزهای کاری این پروژه 19 تا 22 سپتامبر بود. با کمال تعجب، تعداد داوطلبان بیشتری برای شیفت چهارشنبه و پنجشنبه نسبت به آخر هفته داشتیم. خوشبختانه، ما چنین ترکیبی از افراد با طیف وسیعی از پیشینه را داشتیم که عالی بود و برای هر شغل فردی وجود داشت.

صبح روز چهارشنبه 19 سپتامبر، ما در کمپ شهرداری Grand Marais ملاقات کردیم. روز اول برای صبحانه قهوه، موز و کلوچه آوردم. ما یک صبحانه سریع خوردیم و سپس در محل کار، در حدود 9 مایلی شمال گراند ماری، همدیگر را ملاقات کردیم. در محل کار ما یک جلسه توجیهی ایمنی داشتیم، در مورد محدوده پروژه صحبت کردیم و سپس شروع به حمل مواد به داخل پل کردیم. تا پل حدود نیم مایل پیاده روی بود. این خیلی دور به نظر نمی رسد… مگر اینکه تخته های چوب و ابزار را حمل کنید. خوشبختانه USFS یک چهارچرخ و یک تریلر به ما قرض داد تا در تخته های واقعاً بزرگ حمل کنیم. نصف صبح طول کشید تا همه چیزهایی را که نیاز داشتیم حمل کنیم و مرد، آیا روز بعد احساس کردم! وقتی همه چیز را به دست آوردیم به دو گروه تقسیم شدیم. من گروهی را که روی مسیر مجدد کار می‌کردند رهبری کردم و تامر گروهی را به راه انداخت تا راه پله‌ها را شروع کند. به طور تصادفی در حالی که مسیر را تغییر می دادیم، یک کوهنورد از راه رسید و شروع به صحبت با ما کرد. او اهل پنسیلوانیا بود و در حال پیاده روی بخشی از مسیر بود. او مدام با ما صحبت می کرد، در نهایت بسته اش را زمین گذاشت و با ما شروع به کار کرد. عالی بود و نمونه دیگری از روحیه افراد دنباله دار را نشان می دهد. حوالی ظهر یک استراحت ناهار گرفتیم. ما روز را با گروه من که روی مسیر مجدد کار می کردند و گروه تامر که روی پله ها کار می کردند به پایان رساندیم. احساس می‌کنم در روز اول پیشرفت بزرگی داشتیم.

پس از کار در مسیر، به محل کمپ برگشتیم، توقفی سریع در Voyageur در حال دم کردن برای مدت کوتاهی داشتیم و سپس برای صرف شام به محل کمپ برگشتیم. جو، کوهنورد از پنسیلوانیا، حتی با ما آمد. او تصمیم گرفت که می‌خواهد بیشتر از پیاده‌روی کار پیاده‌روی کند. او را با خود به اردوگاه برگرداندیم. با تشکر از UMTR، من یک دسته غذا از قبل برای غذا دادن به داوطلبان خریده بودم. روز قبل مقداری گوشت گاو درست کرده بودم، بنابراین آن را با مقداری سالاد سیب زمینی، آناناس و براونی گرم کردیم. به نظر می رسید خدمه از شام واقعاً لذت می بردند. روز را با نشستن دور آتش به پایان رساندیم. حتی داوطلبانی که در محل کمپ نمانده بودند به شام ​​و آتش آمدند. یکی دیگر از داوطلبان به من گفت که چقدر خوب بود که محل کمپ و غذا فراهم شد. آمدن و داوطلب شدن برای او آسان تر شد. پایان عالی برای اولین روز عالی.

دومی مشابه اولی شروع شد. چند داوطلب جدید دیگر به ما ملحق شدند، بنابراین دوباره به بررسی ایمنی، محدوده پروژه پرداختیم و به محل کار رفتیم. آنقدر خوب بود که امروز مجبور نبودیم چیزی با خود حمل کنیم. مثل روز اول از هم جدا شدیم. تا زمان ناهار، گروه من مسیر مجدد مسیر را تقریباً به پایان رساند. ما استراحت ناهار خود را گرفتیم و سپس گروه من شروع به کار در مسیر ضلع غربی نهر کرد. برای رویکرد سمت غرب، ما 4 سکو را ساختیم که هر کدام 2 فوت کوتاهتر از قبلی است، به طوری که مانند 4 پله غول پیکر باشد. گروهی که روی پله‌ها کار می‌کردند نیز پیشرفت خوبی داشتند و در پایان روز، نزدیک به سمت غرب تقریباً کامل شد و اولین مرحله (دو ست) تقریباً کامل شد. همانطور که داشتیم به پایان می رسیدیم که باران شروع به باریدن کرد، نمی توانستیم با شرایط آب و هوایی آن روز خوش شانسی داشته باشیم.

پس از کار در مسیر، یک بار دیگر در آبجوسازی Voyageur توقف کردیم و سپس برای صرف شام به محل کمپ برگشتیم. حالا واقعا با باران و باد پایین می آمد. من امیدوار بودم که بتوانیم هات داگ ها را روی آتش بپزیم، اما با آب و هوا، اینطور نمی شد. یک پناهگاه پیک نیک درست در کنار دریاچه، روبروی محل کمپینگ ما وجود داشت. دو نفر در زیر پناهگاه کراس فیت انجام می دادند. از آنها پرسیدیم که آیا می توانیم پناهگاه را به اشتراک بگذاریم. چتری را که مایک آورده بود برای جلوگیری از وزش باد گذاشتیم، اجاق دو شعله مان را راه انداختیم و هات داگ ها و لوبیاهای پخته را آب پز کردیم. نشستن در آنجا زیر پناهگاه پیک نیک تقریباً خنده دار بود. باد از کنار دریاچه به ما می پیچید و برای گرم ماندن جمع شده بود، در همین حال 10 فوت دورتر از ما دو کیک بیف (یک پسر و یک دختر) در حال انجام کراس فیت بودند. من به آنها یک هات داگ پیشنهاد دادم، اما مطمئن هستم که می توانید پاسخ آنها را حدس بزنید. هات داگ هایمان را زیر میز پیک نیک سرد خوردیم و سپس به سمت چادرهایمان برگشتیم و شب را در کمال ولگردی کردیم. همه ما تا ساعت 7 بعدازظهر در رختخواب بودیم، اگرچه مطمئنم هیچکس نخوابیده بود. باد از دریاچه بیرون می آمد و چادر تو را در جایی که دراز کشیده بودم به صورتم میکوبید. خوشبختانه چادر ارزان قیمت من نشتی نداشت یا خراب نشد اما همه چیز مرطوب بود.

صبح جمعه از خواب بیدار شدیم و ابرها شروع به شکستن کردند. به سختی باران می بارید. خیلی ممنون بودم اکثر داوطلبان ما با ماشین از شهرها رفته بودند و من نمی خواستم یک روز کاری را به دلیل آب و هوا لغو کنم. صبحانه – ماست، میوه، گرانولا، قهوه (ساخته شده توسط ژنراتور من) و البته کلوچه – خوردیم و سپس به سمت محل کار حرکت کردیم.

روز 3 کار تریل و ما واقعاً در حال جلب توجه بودیم. ما همان دو نفر را داشتیم که مجموعه دوم پله‌ها را به پایان رساندند، دو نفر دیگر از مسیرهای سمت غربی به پایان رسیدند، 3 نفر دیگر روی مسیر مجدد کار می‌کردند (یکی از آنها مدیر اجرایی SHT بود) و 3 نفر دیگر از شرق شروع می‌کردند. رویکرد جانبی شگفت انگیز بود که چقدر سریع به هم می رسید. آب و هوا در بیشتر موارد فقط با آبپاشی پراکنده اینجا و آنجا همکاری می کرد. در پایان روز سوم، ما حداقل کار را روی پروژه داشتیم، که دقیقاً همان‌طوری بود که امیدوارم پیش برود تا شنبه فقط برخی از شانس‌ها و پایان‌ها باشد و پاکسازی شود.

جمعه بعد از کار تامر ما را برای خوردن فلفل دلمه ای خانگی به خانه اش دعوت کرد. پس از یک روز خنک در مسیر، چیلی گرم و شومینه احساس شگفت انگیزی داشت. همه روحیه داشتند و از این رفاقت قدردانی می کردند. قبل از تاریک شدن هوا به سمت کمپ برگشتیم و دوباره آتش گرفتیم.

کار پیاده روی شنبه حداقل بود. نرده روی پل به پایان رسید و کمی مسیر در سمت غربی نهر برای تغییر مسیر انجام شد. در مجموع، کاری که ما در 4 روزی که کار می کردیم انجام دادیم بسیار شگفت انگیز است.

چیزی که من در مورد کار تریل دوست دارم این است که شما می توانید سال به سال به همان بخش تریل برگردید، بچه های خود را به آن بخش بیاورید و بگویید – من این کار را کردم، من این را ساختم! و هر ساله صدها، اگر نگوییم هزاران نفر از 4 روز کاری کوتاهی که ما در یک هفته در ماه سپتامبر می گذاریم بهره مند می شوند!