![]() |
شروع ماراتن کالامازو بورخس |
هی، حالت خوبه؟ داوطلبان مسابقه وقتی در مایل 18 ماراتن کالامازو بورخس در کنار جاده به زمین افتادم، پرسیدند. در حالی که سعی می کردم دوباره روی پاهایم بلند شوم، توضیح دادم: “آره، من خوبم،” “من هر مایل یا بیشتر این کار را انجام داده ام.”
“چیزی برای نوشیدن داشتی؟” آنها نگران گرما و رطوبتی بودند که در تمام طول صبح به طور پیوسته در حال افزایش بود. با غرور فریاد زدم: “اوه، آره، من همین الان یک میموزای غول پیکر را که یکی به دستم داد گرفتم.” به نظر نمی رسید آنها تحت تأثیر قرار بگیرند.
شنیدم که یکی از مسئولین مسابقه در رادیوی خود زمزمه می کند: “ما در مایل 18 به آمبولانس نیاز داریم.” بیهوده اعتراض می کنم: “صبر کن! نه، من خوبم! صبر کن. فقط باید یک لحظه دراز بکشم.”
یک دقیقه بعد آنها به من کمک می کنند تا وارد آمبولانس شوم. اما، برای حفظ چهره، از نشستن پشت «با همه بیماران» امتناع میکنم و تقاضا میکنم با EMT روی صندلی جلو تفنگ ساچمهای سوار شوم. فکر می کنم او احساس می کند که من بدون دعوا به عقب نمی روم و به همین دلیل شانه هایش را بالا می اندازد و در جلو را باز می کند. چند دقیقه بعد من در آبجوی بعد از مسابقه نشسته ام و مشغول خیمه زدن بر سر یک آبجوی دست ساز خوب محلی هستم.
![]() |
جانی بزرگ آن را به سختی بیرون می آورد! |
اما بیایید به ابتدا برگردیم.
در آغاز
دوستم بیل پریچت که در میشیگان زندگی میکند، از من خواست تا ماراتن لنسینگ را انجام دهم. یا شاید من با او صحبت کردم که این کار را انجام دهد. یا شاید در این مورد با هم صحبت کردیم. چه کسی می داند. در هر صورت ایده خوبی به نظر می رسید. من در لنسینگ بزرگ شدم. اینجا جایی بود که برای اولین بار در سن 10 سالگی با پدرم شروع به دویدن کردم. اما متأسفانه، مانند بسیاری از چیزهایی که با لنسینگ مرتبط هستند، این مسابقه اخیراً در روزهای سختی سقوط کرده است و امسال لغو شد.
اما خوشبختانه (یا شاید نه چندان خوش شانس) بیل متوجه شد که مسابقه دیگری در میشیگان دقیقاً در همان روزی برگزار می شود که قرار بود ماراتن لنسینگ برگزار شود. بنابراین، یک تغییر سریع محل برگزاری و همین جا هستیم، شب قبل از مسابقه در میان راهروهای متروک نمایشگاه ماراتن کالامازو سرگردان هستیم، عجله داریم تا شماره های خود را بگیریم تا بتوانیم برای انجام برخی از مسابقات پیش از مسابقه به آبجوسازی محلی برویم. بارگیری کربوهیدرات!
Kalamazoo هیچ کمبودی در میکرو آبجوسازی های عالی ندارد، بنابراین چند ساعت طول کشید تا همه بررسی های Yelp را مرور کنیم. در نهایت ما تصمیم گرفتیم که Latitude 42 Brewing Company را انتخاب کنیم، عمدتاً به این دلیل که دوست من بیل بتواند Lil’ Miss Sunshine Ale گرانبهای خود را داشته باشد (یا هر نام دیگری که در واقع نام دارد).
او یک جرعه به من داد و من می توانم تأیید کنم که به همان اندازه با طراوت و خوشمزه بود که شما از یک “جوجه آبجو” 4.8٪ انتظار دارید. از سوی دیگر، البته من به سراغ قوی ترین آبجوی موجود در منو، یعنی 9.5% Flavour Savor Imperial IPA رفتم. برو بزرگ یا برو خونه!
![]() |
آبجوی بیل قبل از مسابقه، لیل خانم سان شاین آل |
و ما خاموش هستیم
من و بیل هر دو در مقطعی تصمیم گرفته بودیم (احتمالاً بعد از چند آبجوی ABV 9.5%) که به جای آسان گرفتن و اجرای یک مسابقه هوشمندانه اما کسل کننده، می خواهیم به صورت تهاجمی، اگر نه حتی کمی بی پروا، بدود. سرآغاز.
بنابراین، وفادار به قولم، 3 مایل اول را با سرعت 6:20 چکش زدم (در حالی که به طور واقع بینانه نباید سریعتر از 6:40 سرعت انجام می دادم). و بقیه به قول خودشان تاریخ است.
در حوالی مایل 10 متوجه شدم که دارم غر می زنم، “فکر می کنم اشتباه وحشتناکی مرتکب شده ام”. سه مایل بعد در کنار جاده در یک نقطه پوشیده از چمن دراز کشیده بودم و بحث میکردم که آیا سریعتر بپیچم و به سمت شروع برگردم یا به آهستگی به آهسته دویدن به سمت پایان به امید یافتن باد دوم ادامه دهم.
![]() |
بیل برنده گروه سنی خود شد! |
هشدار اسپویلر: هرگز باد دومی پیدا نکردم. با این حال، متوجه شدم که گروهی از تماشاگران در گوشه ای در حوالی مایل 17 در حال نوشیدن میموزا بودند. به خاطر نمی آورم که آیا واقعاً کسی میموزای خود را به من پیشنهاد داده است یا اینکه من فقط به خودم کمک کرده ام، اما می گویم، در یک روز گرم هیچ چیز درست نمی شود. مثل یک فنجان لعنتی واقعاً بزرگ میموزا. آهان
یک مایل بعد، من برای شمارش پایین آمدم، در چمن زیر درختی سایه دار دراز کشیده بودم و به آنچه که ممکن بود بوده فکر کنم. بیل به تازگی از کنار من عبور کرده بود.
لحظه ای به این فکر کردم که سعی کنم با او بمانم تا بتوانیم 8 مایل آخر را با هم بدویم و عکس های خط پایان خود را بگیریم. اما، به نظر کار زیادی می رسید. گرمای روز و تپه های دوره، پاهایم را سرخ کرده بود و قدرت اراده (یا متانت) را نداشتم که روی آن محکم باشم.
افکار بعدی
قبض پرداخت بهای تلاش سخت! |
به راحتی می توان گفت که باید این کار را می کردم، یا نباید آن کار را می کردم. مطمئناً، کوبیدن 3 مایل اول یک مسیر تپهای با سرعت خودکشی احتمالاً نسخهای برای موفقیت نبوده است. و تعداد بسیار کمی از برندگان مسابقه تا به حال روی سکو برخاسته اند و پیروزی خود را مدیون یک میموزای بسیار بزرگ در وسط مسابقه می دانند.
اما چه جهنمی … شما نمی توانید همه آنها را برنده شوید. و اگر قرار است شکست بخورید، ممکن است به طرز شگفت انگیزی شکست بخورید. برو بزرگ یا برو خونه، درسته؟
رفیق من بیل ادامه داد تا مسابقه را در زمان بسیار قابل احترام 3:17 به پایان برساند. در حالی که حدود 8 دقیقه از بهترین عملکرد شخصی خود فاصله داشت، زمان او به اندازه کافی سریع بود تا در مجموع مقام پانزدهم را به پایان برساند و مهمتر از آن، او برنده رده سنی خود شد!
و ویلیام جوان چگونه از شما می پرسید؟ خب، البته، با بیرون کشیدن روده هایش در چادر آبجو! من حدس میزنم که او باید به جای تلاش برای تثبیت IPA با بیگ جانی، به Al’ Lil’ Miss Sunshine Golden Ale گیر میداد!
![]() |
برخورد با دوست فوق دونده اسکات ونلو |
بنابراین، در نتیجه… حتی اگر مسابقه ای آنطور که ما امیدواریم پیش نرود، به طور کلی می توانید لحظه ای قابل آموزش یا درس زندگی را نجات دهید.
در این مورد، من یک درس ارزشمند را دوباره یاد گرفتم، درس ارزشمندی که قبلاً بارها یاد گرفتهام: اگر مثل یک جک بیپروا به سختی بیرون بروید، احتمالاً با شرم به خط شروع/پایان باز میگردید (یا اگر شما خوش شانس هستید، سوار بر صندلی تفنگ ساچمه ای آمبولانسی که با چراغ ها/آژیرها بازی می کند در حالی که راننده EMT سر شما فریاد می زند).
آبجو… البته!
![]() |
برای مسابقه بیا، برای آبجو بمان! |
به غیر از آمبولانس سواری، نکته جالب دیگر مسابقه آبجو بود. شرکت آبجوسازی آرکادیا میزبان یک باغ آبجو در خط پایان بود که من و بیل از چند آبجو بعد از مسابقه لذت بردیم.
وقتی داشتیم می رفتیم (برای رفتن به Bell’s، یکی دیگر از آبجوسازی های محلی) با دوست فوق دونده اسکات ونلو برخورد کردم که به عنوان R2D2 مبدل شده بود.
بیل a من چند آبجو بلز هاپسلام را که بیل برای یک روز بارانی ذخیره کرده بود، در پارکینگ کارخانه آبجوسازی بل (که متأسفانه بسته بود) نوشید. سپس برای کمی آبجو و کمی غذا به کافه بلز اکسنتریک رفتیم که خوشبختانه باز بود.
بنابراین اگر در اوایل ماه مه در میشیگان هستید، قطعا ماراتن کالامازو (که اتفاقاً به طرز شگفتانگیزی تپهای و کاملاً چالش برانگیز است) و البته آبجو بعد از مسابقه را توصیه میکنم!