گزارش مسابقه دوی 50 اولترا (50 میلر) شمال کانتری تریل 2015


Flavor Flav تایید شد: بزرگترین مدال تمام کننده جهان!

همه چیز به بلینگ مربوط می شود…

این سومین سالی بود که من این برنامه را اداره می کردم شمال کشور تریل اجرا 50 میلر در ولستون، میشیگان. من برای اولین بار در سال 2012 آن را دویدم، جایی که توانستم علیرغم اینکه آنقدر به خودم فشار می آوردم که تمام بدنم گرفتگی می کرد و بعد از آن خون ادرار می کردم، در مجموع سوم شدم. در اینجا گزارش مسابقه 2012 من است. من در سال بعد در سال 2013 کمی بهتر عمل کردم، جایی که موفق شدم در مجموع 2 و استاد اول را به پایان برسانم (و مهمتر از آن، این بار از ادرار کردن یا بستری شدن با رابدو در بیمارستان اجتناب کردم). در اینجا گزارش مسابقه 2013 من است.

من واقعا این مسابقه را دوست دارم. نمی توانم بگویم دقیقا چه چیزی مرا هر سال به عقب می کشاند. شاید این مسیر دارای مایل ها و مایل ها مسیر تک جنگلی در مسیرهای دوچرخه سواری کوهستانی معروف Big M باشد. شاید این جشن پس از مسابقه یا آبجو باشد. ممم، آبجو یا شاید این رفاقت و فرصتی برای گذراندن بعدازظهر با دوستان فوق‌العاده دونده‌ام از میشیگان است که نمی‌توانم آن‌طور که دوست دارم ببینم. اگرچه، اگر صادقانه بگویم، احتمالاً برای مدال تمام کننده است.

اگر شما آن را ندیده اید، North Country بزرگترین مدال پایانی اولترا ماراتن در جهان را دارد! و منظورم به صورت مجازی این نیست. منظورم به معنای واقعی کلمه مدال پایانی امسال 7 اینچ عرض و نزدیک به نیم پوند وزن داشت. من در ابتدا نمی توانستم بفهمم چرا گردنم صبح بعد از مسابقه اینقدر درد دارد. و سپس متوجه شدم که احتمالاً از راه رفتن ساعت‌ها بعد از مسابقه با آن تکه فلز غول پیکر آویزان از گردن بود. که واقعاً من را متعجب می کند که Flavour Flav چگونه این کار را انجام می دهد؟

وقتی شک دارید … مثل یک مرد دیوانه حمله کنید!

مجموعه ای از تصمیمات مشکوک …

عقل متعارف معتقد است که باید مسافت پیموده شده خود را در هفته های منتهی به یک مسابقه بزرگ کاهش دهید. هرچند من برعکس عمل کردم به‌جای اینکه آخر هفته قبل از کشور شمالی آرام بگیرم، 78 مایل را تا جایی که می‌توانم از میان کوه‌های راکی ​​کانادا دویدم. می پرسی من احمقی هستم؟ خب، بله، احتمالا… اما این در کنار موضوع است. بگذار توضیح بدهم.

مسابقه بزرگ من در سال 2015 FatDog 120 بود، یک مسابقه طاقت فرسا 200 کیلومتری از طریق رشته کوه های راکی ​​کانادا در شمال ونکوور، بریتیش کلمبیا. من واقعاً قصد نداشتم امسال North Country را اجرا کنم زیرا فقط 7 روز پس از Fat Dog سقوط کرد. اما گهگاه اتفاق می افتد متأسفانه متوجه شدم که در مایل 78 پس از هدایت مسابقه در بیشتر 100 کیلومتر اول، از FatDog خارج شدم. بنابراین وقتی فرصت آخرین لحظه برای اداره شمال کشور پیش آمد، گفتم: “لعنتی، چرا که نه.”

من امیدوار بودم شب قبل از مسابقه به Manistee برسم تا با دوستانی از میدلند که در حال کمپ بودند از جمله دوستم ملاقات کنم. بیل پریچت که هم در سال 2012 و هم در سال 2013 در نورث کانتری من را همراهی کرده بود. امسال بیل با یکی دیگر از دوستان ما همراه بود مت فریزر، که سال گذشته در North Country رتبه دوم را به پایان رسانده بود. اما به دلیل برخی شرایط پیش بینی نشده (یعنی مست شدن من در آبجوسازی Rare Bird در تراورس سیتی)، تا صبح مسابقه نتوانستم به خط شروع برسم.

من نمی دانم، سازمان دهندگان مسابقه ظاهراً شروع مسابقه را یک ساعت به عقب انداخته بودند. خوب بود با این تفاوت که حالا مسابقه قبل از سحر شروع شد (در حالی که مسیرها هنوز تاریک بود) و من چراغ جلو با خودم نیاورده بودم. خوشبختانه برای من، توانستم در چند مایل اول پشت رفیقمان مت که هدلامپ هم نیاورده بود (اما که موفق شده بود از دوستمان بیل یکی قرض بگیرد) بنشینم.

برنامه من این بود که صبور باشم و حداقل در 25 مایل اول کار احمقانه ای انجام ندهم. سپس، اگر احساس خوبی داشتم و فرصت پیش می آمد، ممکن بود سعی کنم در سراشیبی های حلقه دوم 25 مایلی حمله کنم. اما می دانید که آنها در مورد بهترین نقشه ها چه می گویند. ناگهان، تنها چهار مایل مانده به مسابقه، متوجه شدم که با سرعت از کنار مت (که چهار مایل اول را هدایت می کند) می گذرم و اولین فرود را مانند یک کار کامل بمباران می کنم.

برخی از باند میدلند: مگی، کریس، بیل

میتونست بدتر باشه…

من مطمئن نیستم که وقتی در اوایل مسابقه مورد حمله قرار گرفتم دقیقا به چه چیزی فکر می کردم. شاید من امیدوار بودم که هیچ کس به اندازه کافی جسارت نداشته باشد که با من همراه شود و من بتوانم یک برتری مناسب را باز کنم و سپس تا پایان مسابقه دور از چشم باشم. شاید من امیدوار بودم که همه چیز را تکان دهم و میدان را آزمایش کنم تا ببینم قادر به پاسخگویی است. یا، به احتمال زیاد، شاید اصلاً فکر نمی‌کردم و فقط کاری را انجام می‌دادم که بهترین کار را انجام می‌دهم: دیوانه‌های نامفهوم.

چیزها تقریباً همانطور که انتظار داشتید پیش رفت. من موفق شدم تا حدود 18 مایل اول کمی پیشروی باز کنم. اما در نهایت گرفتار شدم. و سپس من در نهایت سقوط کردم. و سپس در نهایت گرفتار شدم و دوباره سقوط کردم. اما خوشبختانه توانستم ادامه دهم مقام سوم در مجموع. و مهمتر از همه، من از همه افراد “قدیمی” دیگر دوری کردم و توانستم قهرمانی بخش Master را ببرم و یک قطعه سخت افزار کوچک خوب را به خانه ببرم.

من زمان پایان رسمی 7:17:26 تنها حدود 7 دقیقه کندتر از روابط عمومی من در این مسیر 7:10:46 بود که در سال 2013 زمانی که دوستم بیل به من قدم زد. با توجه به اینکه امسال بدون سرعت انفرادی دویدم و آخر هفته قبل 78 مایل سخت دویدم، از عملکردم بسیار راضی بودم. شاید دفعه بعد باهوش‌تر بدوم و از شیطنت‌های احمقانه بگذرم. شاید.

تبریک به جردن لافرنیر، که در نهایت برنده 50 مایل شد، و همچنین به دونده مقام دوم کایل کیل که تنها 3 دقیقه بعد به پایان رسید. و یک فریاد بزرگ برای دونده همکارمان در میدلند مگی می Retelle که در بخش کارشناسی ارشد زنان برنده شد و در مجموع پس از آنجلا کارون برنده زنان در رده دوم قرار گرفت. در اینجا یک لینک به نتایج رسمی. و اینجاست داده های Strava من

و در حالی که من معمولاً حوصله نمی‌کنم نتایج دویدن سرگرم کننده کودکان یا هر مسافت فرعی دیگری را ذکر کنم، در این مورد باید استثنا قائل شوم و به یکی دیگر از دوستان میدلند تبریک بگویم. مایکل باروز که نه تنها در مسابقه ماراتن پیروز شد، بلکه رکورد کورس را با سرعت مضحک 2:47:13 از بین برد. #WhatTheWhat #آیا مرا شوخی میکنی #این واقعاً سریع لعنتی است
.