

به سختی کتاب درسی آماده میشود، اگرچه برای من تمام اینها مربوط به زمان با کیفیت در زمینهای لیکلند بود. آمادگی ایده آل برای تلاش Lakeland 50 در ماه جولای. من تا به حال نیمه ماراتن را در سال 2015 انجام داده ام و این یک دوره عالی و چالش برانگیز بود که من بسیار مشتاق بودم که برای تجربه و تست و همچنین برای ایجاد تناسب اندام، تمام مراحل را انجام دهم. بسیاری از افرادی که میشناسم و آنها را انجام دادهاند به شدت آن را توصیه میکنند – اگرچه همه آنها در مورد آزمایش ۱۰ مایلی گذشته به من هشدار دادند!
از اینکه همکار روچدیل هریر، مارک، توانست به من پیشنهاد یک آسانسور را در روز یکشنبه به این زودی بدهد، بسیار راحت شدم. واقعاً دوست نداشتم در بهترین زمان رانندگی کنم. با توجه به اینکه باید خستگی را با دقت مدیریت کنم، از قبل سه چیز را به خطر می انداختم که معمولاً از آنها دوری می کردم:
1. یک شب دیروقت (اگرچه من بی حال هستم)
2. یک صبح خیلی زود
3. ماراتن
اگر مارک نمی توانست به من پیشنهاد آسانسور بدهد، می دانم که رانندگی از آنجا و عقب واقعاً به معنای خستگی شدید برای هفته بعد بود که برای هیچ کس، مهمتر از همه خانواده و محل کار، خوب نبود. بنابراین سپاسگزار بودم که آن را با گوش بازی کردم و می دانستم که به اندازه کافی در شرایط خوبی هستم که بتوانم آن را یکشنبه انجام دهم.

مطمئن نیستم که سگ با کی بود اما در حمام کردن بسیار راضی بود
مسابقه
رطوبت 90٪ – 93٪ پیش بینی شده بود! خبر خوب این است که برای ما ابری همراه با کمی آفتاب پیش بینی شده بود. احتمال بارندگی 80 تا 90 درصد برای ما پیشبینی شده بود، بنابراین میدانستیم که احتمالاً در حین بیرون رفتن از کورس از خنکسازی بهره میبریم! بنابراین جلیقه های چاقویی همینطور بود – با کمی سوداکرم یا وازلین اضافه شده برای جلوگیری از ساییدگی در حین بیرون رفتن به مدت 4 تا 5 ساعت. (من فقط سوداکرم را روی سینهام و زیر بند جلیقهام گذاشتم – تصمیمی که پشیمان شدم! اعصاب قبل از مسابقه را سرزنش میکنم زیرا دوباره به مشخصات کورس نگاه کردم و اشاره کردم که در اکثریت 25 کیلومتر اول ما اساساً این کار را انجام دادیم. کوهنوردی! همچنین میدانستم که فرودها در بخشهایی بسیار تکنیکی هستند، بنابراین دویدن آرام و سریع نیست. اما این دقیقاً چیزی است که دویدن این مسابقات را بسیار لذتبخش، چالشبرانگیز و جالب میکند.
اگرچه ایستگاههای آب و خوراک زیادی در این مسیر وجود داشت، همه ما با یک جلیقه مسابقه رفتیم تا مطمئن شویم که هر کدام بهطور مداوم منابع آب خود را به اضافه هر سوختی که تصمیم میگیریم داشته باشیم. من چند توپ انرژی خانگی (با طعم پرتقال شکلاتی) و چند کیک جو دوسر گرفتم. در واقع همه آنها بسیار مفید بودند زیرا من در 12 کیلومتر گذشته تلاش کردم.

اعصاب قبل از مسابقه؟ (عکس از فیونا)

مشخصات کورس ماراتن تریل Coniston
من پیش بینی کردم که فیونا در حدود ساعت 4:15 به خانه اول خواهد رسید – او در فرم عالی است و در واقع به یک دونده بسیار قوی تبدیل شده است. احتمالاً خانه دوم را علامت گذاری می کند، به دنبال آن استینرز و سپس خودم عقب را بالا می کشم. من واقعاً زمان هدفی نداشتم اما گفتم از ساعت 4:30 تا 5:00 از هر چیزی خوشحال خواهم شد. توصیه مارک برای پیاده روی تقریباً در تمام صعودها و پر کردن بطری آب در هر ایستگاه آبی توصیه ارزشمندی بود. با وجود رطوبت بسیار بالا، ما باید مقدار زیادی مایعات را در اطراف مسیر تخلیه کرده باشیم، همانطور که او به وضوح به من گفته بود، هیدراتاسیون کاملاً کلیدی برای گرد شدن بود. همینطور در هر ایستگاه تغذیه چیزی میگیرد.
نیمه اول ثابت
20 کیلومتر اول یک مورد دویدن با سرعت ثابت و با شدت کم بود. برای من 5:30 p/km انجام می دادم که از آن بسیار راضی بودم. این به این معنی بود که در 10-15 هزار نفر اول حدود 5-10 ثانیه از استینرز و فیونا عقب تر بودم. مارک کمی سریعتر به راه افتاده بود، اگرچه او دوباره ثابت می رفت. چیزی که برای من غافلگیرکننده بود – و آن چیزی که در طول UT55 اولترا اتفاق افتاد را به من یادآوری کرد، این بود که چقدر شکاف می تواند بین خودمان، بلکه بین دوندگان همکار باز و بسته شود. در حدود 12 کیلومتری، مارک را گرفتم و چند لحظه با هم گپ زدیم، قبل از اینکه او بگوید قصد فرود سریعتر از برنامهریزی با من را ندارد. همینطور، من حتی سعی نکرده بودم فیونا و استینرز را که در برخی از صعودها هل داده بودند، بگیرم. میتوانستم آنها را ببینم، اما میدانستم که اگر بخواهم برخی از شیبهای تندتر را بدوم، فقط پاهایم را کاملاً باد میکنم.
حلقه اطراف Tarn Hows بخش زیبایی است که در آن شما 1/5 بار (حدود 3.5 کیلومتر) حلقه می زنید. در اینجا کوهنوردان و گردشگران زیادی وجود دارند که با فریاد زدن، کف زدن یا شست شما را تشویق می کنند. چنین چیزهایی واقعاً به شما کمک میکند وقتی میدانید که حتی نیمی از ماراتن کامل را طی نکردهاید، مثبت بمانید. صعود از آن جایی است که «جیمز کربی پرنده» منتظر است تا عکسهای زیبا بگیرد، در حالی که شما تلاش میکنید تا به سطح بالاتری بروید. از Tarn شما در یک صعود عمومی برای حدود 12 کیلومتر دیگر هستید! در این مرحله من چند دقیقه جلوتر از مارک و حداقل 2-3 دقیقه از فیونا و استینرز عقب بودم. اوضاع عوض میشود.

Tarn Hows در پس زمینه. عکس جیمز کربی (فکر کنید می خواستم با هر دو دستم دست تکان دهم!)
دویدن در ابرها
آنچه را که از آن نقطه دنبال شد، فقط می توانم به عنوان چیزی فراتر از دویدن توصیف کنم. همانطور که به سمت بالا ادامه دادیم، در نزدیکی های وود، مزارع مختلف، راهب کنیستون مور، مرتع ابروی هیلد و غیره می دویدم، مواقعی بود که من با/نزدیک دیگران در مسیرهای جنگلی وسیع می دویدم، سپس به تنهایی از میان جنگل های تک مسیری به معنای واقعی کلمه در مه ابر در آن بخشهای تنها، من به معنای واقعی کلمه چیزی جز پای خودم، نفس کشیدن و حیات وحش گاه به گاه نمیشنوم. در مورد دویدن آگاهانه صحبت کنید! در چنین آرامشی و در چنین زمینی، دویدن به سادگی “در لحظه” را آسان می کرد. در بیرون آمدن از حفاظت از درختان، ما بود خرید اینترنتی والیوم با آنچه من فقط می توانم به عنوان مناظر نفس گیر از Coniston توصیف کنم. نگاه های گاه به گاه به سمت راست من می شد و می توانستم بر فراز خرچنگ هاوز و بیرک نات به سمت دریاچه و قایق بادبانی بخار کنیستون که در حال سفر بودند ببینم. این دوباره ذهنم را از خستگی که در پاهایم شروع کرده بود دور کرد. من یک دونده ژاپنی را دیدم که به معنای واقعی کلمه در مسیر خود در بالاترین نقطه ماراتن توقف کرد تا مناظر را تماشا کند. چه کسی می تواند او را مقصر بداند؟!
نزول (بسیار) فنی
بخش بعدی تا کوچکترین نقطه به نام High Nibthwaite یک بخش صخره ای بسیار فنی بود. من عاشق فرودها هستم و بسیار اعتماد به نفس دارم و این واقعاً توجه شما را می طلبد، به خصوص به دلیل نم نم نم نم نم نم باران که در تمام طول صبح داشتیم. در همین بخش، حدود 30 کیلومتر بود که چند قدمی آشنا را از پشت سرم شنیدم و به دنبال آن صدایی آشنا. این مارک بود که مرا گرفت – تقریباً دقیقاً در جایی که آخرین باری که هر دو این دوره را دویدند، استینرز را گرفت. وقتی به سمت روستا رفتیم کمی با هم گپ زدیم. توقف برای یک ایستگاه غذای غیررسمی که توسط دوستداشتنیترین زوجی که تصمیم گرفته بودند چند میز بچینند و آب، بچههای ژلهای، رول سوئیسی، موز، چیپس و فلپ جک را برای ما دوندههای عبوری بچینند. چنین مهربانی دوست داشتنی و تقویت دیگری برای ذهن و بدن خسته کننده. آنها این کار را با وجود اینکه ایستگاه خوراک رسمی بعدی تنها 1 مایل پایین تر از جاده بود، انجام دادند. هر کی که بود، خیلی ممنون:) بعد از اینکه مارک فید استیشن رسمی ادامه داد و من دیگه ندیدمش. اوضاع عوض میشود.
5 کیلومتر بعدی از میان درختچه، طی چندین صعود کوچک، از میان باتلاق و اطراف بلیا تارن (فکر میکنم)، فقط میتوانم آن را به عنوان یک جشن رنج توصیف کنم! به سختی میتوانستم پاهایم را تکان دهم و احساس میکردم به جای دویدن دارم به جلو میافتم. در واقع اگر مارشال شگفت انگیز با گوسفندان گله دار زیر برزنتش نبود، ادامه دادن به آن سخت می دیدم. شور و شوق او هنگام ایستادن در هوای خیس و احتمالاً سرد شدن بی رقیب بود! من تقریباً مطمئن هستم که او همان مارشالی است که گوسفندان گلهدار را در نزدیکی بالای مسیر تابوت هاکس هد صف میکشد!
به طرز عجیبی، در حدود 35 کیلومتر دوباره احساس بهتری داشتم. پاها بیشتر حرکت می کردند به این معنی که مجبور نبودم آنها را به جلو ببرم (البته این فقط موقتی بود!). ناگهان میتوانستم استینرز را جلوتر ببینم، زیرا او اکنون به وضوح رنج میبرد. از کنارش که گذشتم همدیگر را تشویق می کردیم. از دیدن او متعجب شدم زیرا هرگز در هیچ دوی طولانی از او رد نشده بودم، اما بعد از آن مرد دیوانه صبح روز قبل 17 کیلومتری Grasmere Gallop را انجام داده بود! اوضاع عوض میشود.
ریشه های درختان را جوجه کشی می کند!
این 6-7 کیلومتر آخر به من هشدار داده شده بود. این یک بخش مواج است که اغلب بسیار فنی است که از طریق مسیرهای درختان انبوه در امتداد خط ساحلی غربی کنیستون می گذرد. در مورد آزمایش صحبت کنید! بعد از تنها یک کیلومتر از این مدت، می دانستم که قرار نیست 4:20 پیش بروم، همانطور که فکر می کردم در یک مرحله ممکن است. در عوض پذیرفتم که احتمالاً ساعت 4:30 را از دست خواهم داد و مسئله تمرکز و فشار بر روی تلاش برای ضرب و شتم 4 ساعت و 45 دقیقه بود. با تشویق متقابل، من و دیگر دوندگان ماراتن به حرکت ادامه دادیم. مایل به دیدن پایان و در عین حال لذت بردن از دویدن (و گهگاهی پیاده روی) در چنین زمینی. ما از کنار چند نفری که چالش ماراتن را انجام میدادند رد شدیم و من فقط میتوانم کلاهم را برای تک تک آنها بردارم، زیرا آنها برای مدت طولانی بیرون بودند (آنها 2 ساعت قبل از ما شروع کردند).
پس از چندین امید واهی برای بازگشت به سالن کنیستون، سرانجام به زمینی صاف رسید – جدا از آن پرشی که درست قبل از رسیدن به دهکده رویداد به دیوار پرتاب کردند. به نوعی پاهای من تقریباً از گرفتگی که در 6-10 کیلومتر گذشته تهدید کننده بود، جلوگیری کرد. تلاشی برای یک پایان سریع وجود داشت، اما تنها چیزی که پاهایم باقی مانده بود افزایش جزئی در سرعت بود که در اطراف زمین و مستقیم وارد خانه شدم. چه آرامشی! چه حس موفقیت! چه مسیری!
معلوم شد که فیونا اول در ساعت 4:13:39 در خانه بود – یک دویدن فوق العاده! مارک در 4:27:34 در خانه دوم بود – با توجه به اینکه او در ماراتن هم تمرین نکرده بود، این شاهکار مهمی نیست. بعدی خودم در 4:42:05 و بعد از Stainers ضعیف در 5:08:10. من می گویم “بیچاره” زیرا او به شدت از طریق آن بخش درختی خط ساحلی تنگ شده بود که نتوانسته بود کفشش را پس از درآوردن آن برای برداشتن یک سنگ دوباره به پا کند!

آره! (عکس از جان مایال)
مصرف کالری!
بعد از کمی کشش، من و مارک لباسهای گرمتر و خشکتر عوض کردیم. صورتمان را در گرین کانتین پر کردیم و از یک قهوه لذت بردیم. من می توانستم به راحتی یک غذای عالی دیگر از آنها بخورم، اما باید به خانه برمی گشتیم، زیرا همه ما که تمام می کردیم تا این لحظه سرد می شدیم. ناراحت شدم که بعداً فهمیدم از دست داده ام پیت لشلی در حال خواندن یک نسخه ویژه از You’ll Never Walk Alone اما نمی توانید هر آنچه را که فکر می کنم داشته باشید. من برای 3-4 روز آینده به خوردن غذای گرگ ادامه دادم – آه از مزایای دویدن ماراتن تریل. و من به خوبی در برنامه هستم 2019 #1000 مایل طبق مجله Trail Running 🙂
اوه من تقریبا فراموش کردم … خراشیدن. بیایید بگوییم که من کاملاً فراموش کرده بودم که زیراندازم را “سوداکریم” نکرده بودم. یادم افتاد وقتی بعداً در حین شستن صابون زدم و نزدیک بود حمام را بیرون بریزم!! درسی برای دفعه بعد 😉
من قطعا برمی گردم تا دوباره ماراتن کامل را انجام دهم. شاید با برخی تمرینات راه دور ماراتن مناسب دفعه بعد. من نمی توانم این را به اندازه کافی توصیه کنم، چه 10 کیلومتر، چه نیمه یا کامل. این یک روز عالی است و تمام دوره های آزمایشی و منظره ما.
بهترین ها
جف