رعد و برق در قله های نزدیک می درخشید، رعد و برق در یکی دو ثانیه دنبال می شود. گرفتار گرداب کوهستانی در کوه های آلپ ایتالیا، با همان سرعتی که فکر می کردم مهارت و خستگی ام اجازه می دهد، دویدم. باران شدیدی نشست، بادهای سنجابی آن را در دیوارها جمع کرد. تگرگ با شدت وحشیانه شدیدی دنبال شد.
به داخل کلبه چوپانی سنگی فروریخته، در میان دیوارهای سنگی نیمه فرو ریخته فرو رفتم. چراغهای جلوی من، چند قوطی حلبی قدیمی، انبوه سنگهایی را که زمانی دیوار بودند، و برزنت کوبندهای که گوشهای را که زیر آن پنهان کرده بودم، پوشانده بود، روشن میکرد.
من کاملاً مطمئن هستم که افعی ها در اینجا هستند. من آنها را، تنها مارهای سمی در کوه های آلپ، قبلاً در چنین مکان هایی دیده بودم. با توجه به اینکه ساعت گذشته چگونه سپری شده است، من به یک نیش مرگبار اعتراف کردم.
همه چیز به طرز عجیبی شخصی بود. تصور می کردم که هدف مستقیم طوفان هستم.
روز خیلی خوب پیش می رفت. با گذشت بیش از 30 مایل از یک روز تمرینی برای 330 کیلومتری Tor des Geants ایتالیا، من فقط پنج تا ماکارونی، آبجو و یک تخت گرم در دهکده Cogne فاصله داشتم. روز همه چیز را در خود داشت – کوه های بزرگ، مراتع وحشی، روستاهای آرام، تراورس های فنی مطبوع. و اکنون، یک طوفان خروشان.
جمع شده بودم و می لرزیدم، متعجب بودم که چقدر حالم بد شده است. چه کاری می توانستم متفاوت انجام دهم؟ نیم ساعت پیش، از کنار پناهگاه دنج ویتوریو سلا دویدم، مهمانانش در حال نوشیدن کاپوچینوهای بعد از شام. آن زمان آسمان تاریک بود. من میتوانم از این طوفان خارج شوم و ایتالیایی یاد بگیرم و باقی مانده پولنتا را بخورم.
یک هفته بعد به خانه برگشتم، همین سوال را از سندی استات، نویسنده کتاب پرسیدم ساعات بحرانی، نگاهی عمیق به جستجو و نجات در کوه های ناهموار سفید نیوهمپشایر. در چندین دهه گذشته، استات – یک دونده قدیمی تریل – بخش تصادفات آپالاشیا، قدیمی ترین مجله کوهنوردی در ایالات متحده را ویرایش کرده است.
استات، که پس از آن دقیقاً دلیلی را که من به جلو رانده بودم، اشاره کرد، گفت: «در صورت رعد و برق و جبهههای ناگهانی، بهتر است احتیاط کنیم، که به معنای توقف برای یک عصر پناهگاه است.» هر چه به هدف نزدیک تر باشد، توقف آن سخت تر است. از تابلوی ایست دویدی تا به خط پایان رسیدی.»
به اندازه کافی منصفانه، و یادآوری خوبی است که ماکارونی و آبجو همیشه آنجا خواهند بود – اگر من با یک میلیارد ولت از بالا بخار شوم هرگز مزه آن را نخواهند داد.
مرتبط: دویدن به سمت افراط
روزهای بزرگ را به اندازه کافی در کوه ها اجرا کنید و حماسه ها اتفاق خواهند افتاد. خوشبختانه، افراد خوبی هستند که برای به حداقل رساندن خطر برای ما دوندگان تریل تلاش می کنند. یکی از آنها جان اندرسون، پزشک اورژانس، دونده قدیمی، مدیر پزشکی در Broken Arrow Skyrace کالیفرنیا و یکی از بنیانگذاران Tahoe Wilderness Medicine است. اندرسون موقعیت هایی مانند من را به دو دسته تقسیم می کند: کوتاه مدت و بلند مدت.
او میگوید: «من قضاوت میکنم که هر اقدامی که انجام میدهم چگونه بر هر دو خطر تأثیر میگذارد. اندرسون رعد و برق یا سقوط را به عنوان خطرات کوتاه مدت و هیپوترمی را به عنوان خطر بلندمدت شناسایی کرد.
او خاطرنشان می کند: «در مورد شما، ریسک کوتاه مدت بالا بود.» او میگوید در این موارد، “به طور کلی بهتر است به دنبال سرپناهی موقت باشید تا اینکه ادامه دهید.”
اندرسون سپس یک قدم به عقب رفت. با تصمیم گیری در کوهستان، مهمترین چیز این است که سناریوهای مختلف را تصور کنید و حتی قبل از شروع تصمیم گیری کنید. وقتی گرم میشوید و اسپرسو مینوشید، میتوانید عینیتر فکر کنید تا زمانی که تگرگ و باران در یک گردنه کوهستانی به شما حمله میکند.
من می توانم این نکته را تأیید کنم، دکتر. وقتی از بالا به شما ضربه می زند، تمرکز بر انتخاب های هوشمندانه سخت است. من یاد گرفتم که – حتی اگر پیشبینی تمام قلب و رنگین کمان باشد – باز هم خوب است که برنامهتان را مرور کنید و گزینههایتان را به خودتان یادآوری کنید. من یک مورد بد از سندرم «بازگشت به انبار» را تجربه کرده بودم… وقتی میتوانید طعم آب سرد را در انتهای مسیر بچشید، بریدن گوشهها بسیار وسوسهانگیز است.
به آن کلبه سنگی فرسوده برگشتم و سعی می کردم مغزم را از مخمصه دور کنم، در حالی که می لرزیدم به ایمیل های تلفنم نگاهی انداختم و به این فکر می کردم که زئوس بعداً چه خواهد کرد. یادداشتی از سردبیر من در همین مجله نوشتم.
“چیزی برای ستون بعدی خود دارید؟”
بله من انجام می دهم. اما نمی دانم چگونه تمام می شود.
***
داگ مایر آن روز را تقریباً نیمه شب در شهر Cogne ایتالیا به پایان رساند. کاسه بخار پز ماکارونی تازه باقی نمانده بود، اما یک کلید و یک اتاق گرم وجود داشت. او در شامونی فرانسه زندگی می کند.