گزارش مسابقه Ohlone 50K 2015


برای یک بار هم که شده، من در عکس تیمی بی پیراهن نیستم 🙂
عکس از اگنس پومیر

حرارت رو ببر بالا

اگر گزارش مسابقه 50K Silver State 50K من را بخوانید، به یاد می آورید که مسابقه سالانه تولد من، Ohlone 50K، به طور غیرقابل توضیحی به دلیل آب و هوای بد… یا بهتر است بگوییم به دلیل تهدید آب و هوای بد لغو شد. یا به طور دقیق تر، به تهدید یک باران خفیف احتمالی – که هرگز عملی نشد. هیچ کس واقعاً درک نمی کند که “اعتماد مغزی” در منطقه پارک منطقه ای شرق بی چه فکر می کرد.

اما به طور خلاصه، این مسابقه از ماه می به سپتامبر امسال منتقل شد تا از “آب و هوای بد” جلوگیری شود. از قضا، تاریخ برنامه ریزی شده اولیه مسابقه، 18 می، یک روز زیبا با آسمان صاف و دمای عالی 68 درجه بود. در حالی که تاریخ تغییر برنامه، 18 سپتامبر، در میانه موج گرما شکسته شد که دمای اواسط روز به بیش از 100 درجه رسید.

هر چند اشتباه نکنید. من غر نمی زنم. به هر حال، من همان کسی هستم که دو سال پیش علناً دعایی در فیس بوک منتشر کرد و از خدا خواست که موج گرمایی با ابعاد حماسی را برای ایالات غربی ارائه دهد. “پروردگار مهربان و مهربان، لطفاً در روز مسابقه ترموستات را روشن کن تا رقبای من را بسوزانند. بگذار نوشیدنی های ورزشی در بطری های آب آنها بجوشد. باشد که کفش های آنها به گودال های کوچک لاستیک و/یا مواد شیمیایی مصنوعی دیگر آب شود. ایالت کالیفرنیا به دلیل ایجاد سرطان، نقایص مادرزادی یا سایر آسیب های تولید مثلی شناخته شده است.” بله، من یک احمق هستم.

بنابراین صبح مسابقه شروع می شود و همه ما در خط شروع ظاهر می شویم. خب، بیشتر ما حاضر می شویم. ظاهراً حدود 60 نفر از 200 شرکت‌کننده ثبت‌نام شده، حس خوبی داشتند که در خانه بمانند، نه اینکه حتی تلاش کنند 31 مایل را در جنگل‌های خشکسالی اوهلون بر فراز تپه‌های نزدیک به 9000 فوت در دمای بالای 100 درجه بدود.

من مطمئن نیستم که چقدر در دوره گرم شد. دمای شروع مسابقه در فرمونت در ساعت 8:00 صبح بسیار ملایم بود. و اگرچه مطمئناً با گذشت روز گرم می شد، اما هرگز برای من احساس گرما یا ناراحتی خاصی نداشت. اگرچه، به طور کامل، من گاهی در ماشین پارک شده‌ام زیر آفتاب داغ با شیشه‌های بالا و بخاری می‌نشینم و در زمان استراحت ناهار به پادکست‌ها گوش می‌دهم — با یک ژاکت پشمی. و یک روسری.

به هر حال، بسته به اینکه از چه کسی بپرسید، دمای بالای روز چیزی بین 101 تا 108 درجه فارنهایت بود. با این حال، من می خواهم حدس بزنم که حداقل 103 درجه (سانتیگراد) در طول مسیر بوده است — که دمایی است که در آن ساکارز ذوب می شود. این را به این دلیل می‌گویم که در جیبم یک بسته باز از بلوک‌های Cliff Shot نخورده داشتم، اما وقتی دستم را در شلوارکم گرفتم تا یکی را بگیرم، تنها چیزی که پیدا کردم یک مشت گل داغ، مرطوب و چسبنده بود.

خبر خوب این بود که دمای هوا به قدری گرم بود که همه مارهای زنگی که معمولاً برای آفتاب گرفتن در کورس آویزان بودند نیز تصمیم گرفتند در خانه بمانند و بیمار تماس بگیرند. امسال مجبور نبودم از روی یک جغجغه بپرم، که به نوعی سرگرم کننده (و چالش) مسابقه را از بین می برد.

کم کم به سمت قله ماموریت می روم
عکس از الن تیلور

خاموش و … پیاده روی؟

در سال‌های گذشته، اولین صعود را به قله ماموریت انجام می‌دادم، گویی برای اولین نفر از بالای تپه پول نقد وجود دارد. در واقع این یک استراتژی وحشتناک نیست – اگر آمادگی لازم برای انجام آن را دارید. یک سال برای من خوب کار کرد زیرا در مجموع در مدت زمان 5 ساعت و 1 دقیقه به مقام دوم رسیدم، فقط 6 یا 7 دقیقه از هم تیمی ام کوئیک سیلور و برنده مسابقه عقب تر بودم. ژان پومیر. اما امسال دلم در آن نبود.

من چند هفته پیش در North Country Run 50 Miler در میشیگان، فقط یک هفته پس از مسابقه 78 مایل سخت از طریق رشته کوه های راکی ​​کانادا در FatDog 120، خیلی به خودم فشار آوردم. بنابراین مطمئن نبودم چقدر دیگر پاهایم باقی مانده است. و من تصمیم گرفتم امسال در Ohlone آن را ایمن بازی کنم و آن را راحت کنم.

می‌دانستم که برای رفتن به مسابقه باید یک معجزه (یا یک عمل خدا، مانند شکستن یک موج گرما) برای من روی سکو برود. طبق رتبه بندی ultrasignup.com، پیش بینی می شد در مجموع پانزدهم باشم. اما من نگران نبودم. با نگاهی به لیست (طولانی) پسران جوان سریعی که جلوتر از من رتبه بندی شده بودند، به این نتیجه رسیدم که حداقل نیمی از آنها احتمالاً به سختی بیرون می روند و در ده مایل پایانی منفجر می شوند و به من مقداری کشتار جاده ای می دهد تا در راهپیمایی خود به سمت آنچه که می خواهد انتخاب کنم. امیدوارم یکی دیگر از 5 تاپ برتر باشد.

همانطور که مسابقه شروع شد، من یک دوجین تاری را تماشا کردم که از جلوی من بلند می شدند و از تپه بالا می رفتند. در میان آنها هم تیمی کوئیک سیلور بود ریکی راسل و همچنین همسایه من (و Strava nemesis) مایک هلمز و رفیقش کریس، که اولین مسابقه های فوق العاده خود را داشتند. اما به جای اینکه مثل سال‌های گذشته صعود را با رهبران اجرا کنم، تصمیم گرفتم که بخش‌های شیب‌دار را با قدرت طی کنم. من از دیدن ژان که همین کار را می کند شگفت زده شدم.

استراتژی من این بود که در 20 مایل اول، پیاده روی در تپه ها و دویدن در آپارتمان ها و سراشیبی ها راحت باشم. من فکر کردم که مسابقه واقعی تا 10 مایل آخر شروع نمی شود. در آن زمان است که گرما و تپه‌ها برای هرکسی که در مایل‌های اولیه بیش از حد فشار آورده بود، ضرر می‌کرد. بنابراین من فقط روی ثابت نگه داشتن ضربان قلب و تنفسم متمرکز و تحت کنترل بودم. به همان اندازه که این کار برایم دردسرساز بود، از انجام هر یک از حملات دیوانه وار به سبک جانی بزرگ خودداری کردم.

یکی از بخش های کمیاب که در آن دویدن واقعی انجام دادم
عکس از الن تیلور

آهسته و پیوسته برنده مسابقه می شود شما را روی سکو می نشاند

واقعاً چیز زیادی برای گفتن در مورد خود مسابقه وجود ندارد، جز اینکه من مدام از آن دور می‌شدم، گهگاه به برخی از رهبران اولیه که شروع به محو شدن کرده بودند می‌رسم و از کنار آنها می‌گذرم. جایی درست بعد از سونول، حدود مایل 10 یا 11، با دوست همسایه‌ام مایک، کریس، برخورد کردم که ظاهراً یک واشر باد کرده بود و در سایه زیر درختی نشسته بود. سعی کردم او را تشویق کنم که با من ادامه دهد، اما او هیچ کدام از آن را نداشت.

چند مایل بعد، به سمت ایستگاه امداد بعدی در Goat Rock، به مایک رسیدم که، همانطور که اشاره کردم، اولین بازی فوق العاده خود را داشت. اگرچه سرعت شکستن اولیه او آشکارا کند شده بود، او هنوز نسبتاً خوب حرکت می کرد و به نظر می رسید که در هیچ ناراحتی واقعی قرار نداشته باشد. با این حال، بعداً متوجه شدم که او نوشته‌های روی دیوار را دیده بود و تصمیم گرفت آن را یک روز بنامد و به جای اینکه بخواهد به قلمروی ناشناخته پیش برود و خطر گرفتگی و گرفتگی شدید را به سمت سونول برگرداند، دوید.

درست زمانی که می خواستم بیرون بروم و از مرکز امداد خارج شوم، از گوشه چشمم یک کاسه غول پیکر بیکن را جاسوسی کردم. من فوراً چوب دستی ام را در شورتم شلیک کردم تیرهای صخره در جیب شورت من بلافاصله ذوب شد. من بیکن دوست دارم. من عضو موسس استراوا بیکن رانر باشگاه. دو برش برداشتم و از داوطلبان پایگاه امداد بسیار تشکر کردم. خیلی خوشمزه بود

گرفتن “چوب بزرگ” در خط پایان
عکس از الن تیلور

با تقویت قدرت جادویی بیکن، در طول مایل های بعدی با چند دونده دیگر روبرو شدم و به تدریج موقعیتم را بهبود بخشیدم. گهگاه گزارش‌های نقطه‌ای دریافت می‌کردم که نشان می‌داد به رتبه هفتم، ششم و سپس پنجم رسیده‌ام، و اینکه دونده بعدی فقط چند دقیقه جلوتر است. با این حال، من انگیزه خاصی برای تلاش برای تعقیب کسی برای رتبه 4 نداشتم. منظورم این است که هیچ‌کس صبح از خواب بیدار نمی‌شود و به خودش نمی‌گوید: “امروز برای رتبه چهارم مسابقه می‌دهم. این مکان چهارم یا تیمارستان است”.

با این حال، بنا به دلایلی انگیزه عجیبی داشتم تا جایگاه پنجم را حفظ کنم. اما، متأسفانه، هر بار که به پشت سرم نگاه می‌کردم، می‌توانستم دونده‌ای را با پیراهن خاکستری آستین بلند ببینم که از تپه بالا می‌آید و روی من نفوذ می‌کند. این ساعت ها ادامه داشت. شروع کردم به فکر کردن که آیا این شاید فقط یک توهم ناشی از گرما باشد. اگر او واقعی بود، چرا تا به حال به من نزدیک نشده بود؟ خیلی عجیب بود

سپس ناگهان در حالی که تنها حدود 4 یا 5 مایل به پایان رسیده بود، در حالی که در حال پایین آمدن از سوئیچ بک در تنها بخش جنگل سایه دار در مسیر بودم، هم تیمی خود در کوئیک سیلور، ریکی (که قبلاً مسابقه را رهبری می کرد) دیدم که روی یک چوب ورودی نشسته بود. سایه. کمی آب از بطری ام روی سر و گردنش ریختم به این امید که شاید کمی او را زنده کند. از جا پرید و با من شروع به دویدن کرد. می‌دانستم که دونده/آشکار با پیراهن خاکستری تعقیب می‌کند، بنابراین متأسفانه نمی‌توانستم سرعتم را کم کنم و با ریکی همراه شوم.

چند مایل آخر به سرعت و بدون حادثه گذشت تا اینکه در حدود یک مایل مانده به پایان، یک زنبور در الاغ گزید. اما نگران نباشید، من در جاهای خیلی بدتری نیش خورده ام، بنابراین من فقط خندیدم و ادامه دادم. وقتی به خط پایان رسیدم از اینکه متوجه شدم در مجموع رتبه سوم را کسب کرده‌ام و هم تیمی ژان در مسابقه پیروز شده بود، شگفت‌زده شدم (پنجمین برد او در اوهلون).

چند دقیقه بعد فانتوم با پیراهن خاکستری که فهمیدم در واقع 52 ساله است جف بوته، بدون پیراهن (یا بهتر است بگوییم با پیراهن بسته شده به کمرش) آمد که برای لحظه ای من را گیج کرد. ما هیجان زده بودیم که بعداً دیدیم که هم تیمی ریکی در جایگاه پنجم قرار گرفت و بدین ترتیب تیم Quicksilver ما 3 مکان از 5 مکان برتر را به دست آورد. همچنین در مجموع 10 تیم برتر هم تیمی بود استوارت تیلور! نتایج کامل اینجاست.

ریکی، جان، ژان، یوجونگ و استوارت
عکس از الن تیلور

آبجو (و چیزهای دیگر)

به محض اینکه از خط پایان عبور کردم و جایزه “چوب بزرگ” خود را گرفتم، به سرعت به سمت ماشینم دویدم به این امید که یخ کولر من آب نشده باشد و آبجوم هنوز سرد باشد. خوشبختانه، با وجود بیش از 100 دما، آبجو همچنان سرد بود. و به نوعی، در کمال تعجب من، لری انگلستان، مدیر مسابقه، با موفقیت از پسرش خواسته بود که در یک روز گرم روی یک گریل داغ بایستد و مقداری همبرگر و سوسیس کباب کند. غذا شگفت انگیز بود. حتی ژاکت زردها که سعی کردند برای همبرگرم با من بجنگند، به نظر می رسید موافق بودند).

ژان، ریکی و من با لگد به عقب برگشتیم و تمام کننده های دیگر از جمله استوارت تیلور، هم تیمی های کوئیک سیلور را تشویق کردیم. یوجونگ وانگ، و تیم تامپسون (که درست به موقع تمام شد تا من آخرین آبجوم را قبل از اینکه مجبور شوم برای رانندگی بروم به او تحویل دهم کیت بلوم برگشت به ماشینش در ماموریت پیک).

به همه دوندگان دیگری که در گرما پشتکار داشتند و به خط پایان رسیدند، تبریک می گویم!